صدیق
نویسه گردانی:
ṢDYQ
صدیق . [ص ُ دَ ] (اِخ ) ابن موسی . محدث است . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
صدیق . [ ص َ ] (ع ص ، اِ) دوست . (منتهی الارب ) (ربنجنی ) (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). ج ، اصدقاء. صُدَقاء. صُدقان . جج ، اصادق . (منت...
صدیق . [ص َ ] (اِخ ) دهی از دهستان باراندوزچای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیّه 15هزارگزی جنوب باختری اورمیه . 2هزارگزی جنوب راه ارابه رو زیوه ...
صدیق . [ ص ُ دَ ](ع اِ مصغر) تصغیر صدق (ضد کذب ). (معجم البلدان ).
صدیق . [ ص ُ دَ ] (اِخ ) کوهی است . (معجم البلدان ).
صدیق . [ ص ِدْ دی ] (ع ص ) مرد بسیارصدق . دائم الصدق . آنکه قول خود را بفعل خود راست گرداند. (منتهی الارب ). سخت راستگو. (ترجمان علامه ٔ جرجا...
صدیق . [ ص ِدْدی ] (اِخ ) یکی از درجات خمسه ٔ دینی مانویه است : معلمین درجه ٔ اول مشمسین . دویم قسسین . سوم صدیقین ...
صدیق . [ ص ِدْدی ] (اِخ ) لقب ابوبکربن ابی قحافة است : وگر بصدق بماندی کسی بدین صدیق وگر بعدل بماندی کسی بدین عمر. ناصرخسرو.صدیق بصدق پی...
صدیق . [ ص ِدْ دی ] (اِخ ) لقب یوسف پیغامبر : یوسف صدیق چون بربست نطق از قضا موسی پیغمبر بزاد. خاقانی .خاقانیا چه ترسی از اخوان گرگ فعل چون...
صدیق . [ ص ِدْ دی ] (اِخ ) در بعضی مآخذ محرف زندیق (مانوی ) آمده است . رجوع به مانی و مانویان شود.
صدیق . [ ص ِدْ دی ] (اِخ ) مکنی به ابوهند. تابعی است . (منتهی الارب ).