اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صرم

نویسه گردانی: ṢRM
صرم . [ ص َ ] (ع مص ) نیک بریدن چیزی را. (منتهی الارب ). بریدن . (تاج المصادر بیهقی ). بریدن و قطع کردن . (غیاث اللغات ). || ببریدن از کسی . (مصادر زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). سخن کسی بریدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). || درویدن خرمابن را. (منتهی الارب ). بریدن خوشه ٔ خرما. (زوزنی ). بریدن بار خرما. (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || بریدن گوش و بینی و آنچه بدان ماند. (مصادر زوزنی ). || بریده شدن رسن و منقطع گردیدن او. (منتهی الارب ). || درنگی کردن و انتظار نمودن نزد کسی . (منتهی الارب ). || درودن کشت . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (منتهی الارب ). || در اصطلاح خیاطی تنگ کردن جامه . (ذیل قوامیس دزی ). || مستور کردن . مخفی ساختن . (دزی ). || لگام زدن . (دزی ). || مسدود شدن . (دزی ). || (اِمص ) بمعنی صرامت . جرأت و شهامت . (دزی ). || (معرب ، اِ) چرم پیراسته . (منتهی الارب ). چرم . (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). || فارسی معرب است یعنی گرما ۞ . (المعرب جوالیقی چ احمد محمدشاکر ص 220 س 3).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
سرم .[ س َ ] (ع صوت ) کلمه ای است که بدان سگ را زجر کنند،فیقال : سَرْماً سَرْماً. (آنندراج ) (منتهی الارب ).
سرم . [ س ُ ] (ع اِ) دهان روده که مخرج ثفل است . (غیاث ) (آنندراج ). اندرون دبر مردم . ج ، اسرام . (مهذب الاسماء). نام دیگر معاء مستقیم است ...
سرم . [ س ِ رَ ] (ترکی ، اِ) لفظ ترکی است بمعنی دوال خراشیده . (غیاث اللغات ). دوالی که روی آن را خراشیده باشند تا نرم شود و به همین مناس...
سرم دست . [ س ِ رَ دَ ] (ص مرکب ) آنکه دست او از کار بسیار کردن از آبله خراشیده باشد. (آنندراج ) (غیاث ). || کسی که بر دست خود پنبه پیچیده...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.