اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صعلة

نویسه گردانی: ṢʽL
صعلة. [ ص َ ل َ ] (ع ص ) خرمابن کج که بیخهای شاخ وی خالی از برگ باشد یا خرمابن کژ بی برگ . || باریک و خردسر و گردن از مردم و از درخت خرما و از شترمرغ . || خرماده ٔ پشم ریخته . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
صالح .[ ل ِ ] (اِخ ) ابن سوید قدوری ، مکنی به ابی عبدالسلام .او از حراس عمربن عبدالعزیز است . در تهذیب تاریخ ابن عساکر از عمروبن مهاجر آید که...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن سهل بن منهال . ابن الجارود و اسحاق بن حکیم وزهری از وی روایت کنند و از او اسحاق بن بشر و قاسم بن جعفر روایت آرند. ...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن سهل همدانی . وی از مردم همدان است . شیخ طوسی در رجال او را گاهی از اصحاب امام باقر (ع ) و گاهی از اصحاب امام ص...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن سهیل همدانی . حسن بن داود او را در شمار ضعفاء آورده است . و شیخ طوسی او را از اصحاب امام صادق و کوفی شمرده است . (...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن شافعبن صالح . وی برادر حافظ ابوالفضل احمدبن شافع است .مولد او بسال 474 هَ . ق . بود و حدیث از ابومنصور خیاط و ابن الط...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن شجاع بن محمدبن ابی البقاء المدلجی المصری . وی صحیح مسلم را از ابوالمفاخر مأمونی روایت کند. او در صفر سال 651 هَ ....
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن شرحبیل ، مکنی به ابی نعجة. رجوع به ابونعجة شود.
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن شرف عاملی جبعی . وی جد زین الدین علی شهید ثانی است . در امل الاَّمل گوید وی فقیهی فاضل و از شاگردان علامه ٔ حلی ...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن شریح سکونی . از تابعین و از مردم حمص است و از ابوعبیدةبن جراح و ابوهریره و معاویة و جبیربن نفیر و جز اینان روایت ...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن شهریار. رجوع به صالح بن مهران شود.
« قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۴۶ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.