صعلة
نویسه گردانی:
ṢʽL
صعلة. [ ص َ ل َ ] (ع ص ) خرمابن کج که بیخهای شاخ وی خالی از برگ باشد یا خرمابن کژ بی برگ . || باریک و خردسر و گردن از مردم و از درخت خرما و از شترمرغ . || خرماده ٔ پشم ریخته . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عمربن ابی بکر سکسکی شافعی ، مکنی به ابی عبداﷲ و معروف به بریهی . او راست : شرحی بر کتاب کافی در فرائض و میراث تأ...
صالح .[ ل ِ ] (اِخ ) ابن عمر بُلْقینی قاضی شافعی ، ملقب به علم الدین . او راست : التجرد و الاهتمام بجمع فتاوی الوالد شیخ الاسلام ، که در این ک...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عمر قصار، مکنی به ابی شعیب . وی از رُسْته و از او عبدالرحمان بن محمدبن سیاه مذکر روایت کند. (ذکر اخبار اصفهان ج 1...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عمران بن حرب ، یا صالح بن عمران بن صالح بن عمران عبداﷲ، مکنی به ابی شعیب دعا. او بخاری الأصل است و از سعیدبن دا...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عمران بن شعیب . او از احمدبن حنبل روایت کند. (مناقب احمدبن حنبل ص 98).
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عمران سغدی . چون پدران وی مقیم سغد بودند از اینرو به سغدی معروف گشت . وی به اخبار پیمبر معرفت داشت . او راست : ع...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عمرو. وی از ابان روایت کند. دارقطنی گوید:او احادیثی منکر دارد. (لسان المیزان ج 3 ص 175).
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عمیر. نام او حارث است . ابن عساکر از ابی حاتم آرد که نام او صالح است نه حارث . رجوع به حارث بن عمیر شود.
صالح . [ ل ِ ] (اِخ )ابن عیسی بن عمروبن بزیع. شیخ طوسی در رجال او را درعداد اصحاب امام هادی علی بن محمد (ع ) شمرده است و در نسخه ای از ای...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن فتح بن حارث ، مکنی به ابی محمد شامی . وی از فضل بن احمدبن عامر شامی و از او مکی بن محمدبن عمر روایت کند. ابن عساک...