صعیب
نویسه گردانی:
ṢʽYB
صعیب . [ ص ُ ع َ ] (اِخ ) کوهی است و آن را صعین هم گویند. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن یزیدبن سعید کندی بن أخت نمر مکنی به ابویزید. وی به سال دوم هجری متولد شد. در حجة الوداع با پدر خود حضورداشت . سپ...
سائب . [ ءِ ] (اِخ ) غفاری (عبداﷲ). صحابی است و به مصر اقامت گزیده است .(حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ج 1 ص 93).
ثائب . [ ءِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از ثوب و ثوبان . || باد تند که پیش از باران وزد. || آب خیز دریا که بعد از فروخوردن آب روان گردد. (من...
علی صائب . [ ع َ ی ِ ءِ ] (اِخ ) ابن فرحان موسی دیری . لغوی و مورخ بود. وی در سال 1288 هَ . ق . در دیرالزور از شهرهای سوریه متولد شد و دو زب...
صایب تبریزی . [ ی ِ ب ِ ت َ ] (اِخ ) رجوع به صائب تبریزی ... شود.
سائب خاثر. [ ءِ ث ِ ] (اِخ ) مکنی بابوجعفر فارسی لیثی یکی از ائمه ٔ موسیقی عرب و اصل او ایرانی است . پدرش مولای بنی لیث بود و سپس آزاد گرد...