صغل
نویسه گردانی:
ṢḠL
صغل . [ ص َ غ ِ ] (ع ص ) مرد خرد و حقیرجثه ٔ لاغر باریک قدم مضطرب خلقت بی آرام بدخوی بدخوار. (منتهی الارب ).آنکه بزاد برآمده باشد به تن خرد. (مهذب الاسماء).
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
سغل . [ س َ غ ِ ] (ع ص ) خوردبدن حقیر باریک قوائم یا مضطرب اعضا یا بدخو و بدخوار و بی آرام یا لاغر و نزار ترنجیده پوست . (آنندراج ) (منتهی الارب ) ...
صقل . [ ص َ ](ع مص ) زدودن چیزی را. (منتهی الارب ). بزدائیدن . (دهار). بزدائیدن چیزی . (مصادر زوزنی ). روشنگری . زدودن کارد و شمشیر. پرداخت . رو...
صقل . [ ص ُ ] (ع اِ) پهلو. (منتهی الارب ). پهلوی مردم . (مهذب الاسماء). || تهیگاه . (منتهی الارب ). تهیگاه اسب . (مهذب الاسماء). لغتی است د...
صقل . [ ص َ ق ِ ] (ع ص ) مختلف در رفتار. || اسب کم گوشت . || اسب دراز تهیگاه و میان . (منتهی الارب ). اسبی پهلوآور. (مهذب الاسماء).
صقل . [ ص ُ ق َ ] (اِخ ) نام شمشیر عروةبن زیدالخیل است . (منتهی الارب ).
سقل . [ س َ ق ِ ] (ع ص ) مرد لاغرمیان . || اسب نزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
سقل . [ س َ ] (ع مص ) زدودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). بزداییدن . (المصادر زوزنی ).
سقل . [ س ُ ] (ع اِ) تهیگاه . صُقْل . رجوع به صُقْل شود. || آنچه میان سر سرین و کوتاه ترین استخوان پهلو است . لغتی است در صُقْل . (منتهی ...
ثقل . [ ث ِ ] (ع اِمص ، اِ) ثقالت . گرانی . سنگینی . (مقابل خفّت ) : خلقی را به ثقل وَطأت و فضل قوت در زیر پای پست میکرد. (ترجمه ٔ تاریخ ...
ثقل . [ث ِ ] (اِخ ) محلی است در شعر زهیر. (مراصد الاطلاع ).