اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صفا کردن

نویسه گردانی: ṢFA KRDN
صفا کردن . [ ص َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آشتی کردن . صلح کردن با :
آنکه بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت
بازش آرید خدا را که صفائی بکنیم .

حافظ.


بیار باده و آماده ساز مجلس عیش
که شیخ صومعه با نفس خود صفا کرده ست .

عرفی (از آنندراج ).


کاش آن شوخ جفاپیشه وفائی بکند
با من بیدل و آرام صفائی بکند.

امیر لاهیجی (از آنندراج ).


باز در خاطر من گذشت که اندک خصومتی بود و زود صفا کردیم . (انیس الطالبین نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ص 116). || در تداول صوفیان گناباد نوعی مصافحه است که پنجه های یکدیگر را بهم داخل می کنند و هر یک دست دیگری را می بوسد. || درتداول عامه : مردن . فلان کس صفا کرد؛ مرد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.