صفور
نویسه گردانی:
ṢFWR
صفور. [ ص ُ ] (ع مص ) خالی شدن خنور. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
صفور. [ ص َ ] (اِخ ) دختر کاهن مدیانی بود که در ازدواج موسی درآمد و برای وی دو پسر تولید کرد. (حزقیال 2:21و22) (قاموس کتاب مقدس ). رجوع به ...
صفور. [ ص َ ] (اِخ ) پدر بالاق شهریار موآب بود. (سفر اعداد 22:2 و4 و10 و16 و 23:18) (صحیفه ٔ یوشع 24:9) (سفر داوران 1) (قاموس کتاب مقدس ).
صفور. [ ص َ ] (اِخ ) قریه ای است در سواد یمامه که در آن نخلها است که آن را کبدات نامند و آن نیکوترین ثمر دنیا است . (معجم البلدان ).
سفور. [ س َف ْ فو ] (ع اِ) ماهی است بسیارخار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || تخته ای است که بر آن حساب نویسند و بعد از نق...
سفور. [ س ُ ] (ع مص ) بسفر شدن . (المصادر زوزنی چ بینش ص 131) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد).