صفی
نویسه گردانی:
ṢFY
صفی .[ ص ِ / ص ُ فی ی ] (ع اِ) جج ِ صَفاة. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۷۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
صفی الدین . [ ص َ یُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به عبدالمؤمن بغدادی شود.
صفی الدین . [ ص َ یُدْدی ] (اِخ ) رجوع به محمدبن عبدالرحیم الهندی شود.
صفی الدین . [ ص َ یُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به صفی الدین محمودبن ابی بکر ارموی شود.
صفی الدین . [ ص َ یُدْ دی ] (اِخ ) ابن فخرالدین الطریحی . صاحب روضات الجنات او را به علم و صلاح و تقوی ستوده است و گوید از پدر خود روایت ...
صفی الدین . [ ص َ یُدْ دی ] (اِخ ) (ملا...) ابن محمد الگیلانی . زرکلی در الاعلام نویسد: وی طبیب بود و به مکه سکونت جست و در آنجا به سال 10...
صفی الدین . [ ص َ یُدْ دی ] (اِخ ) ارموی . رجوع به صفی الدین محمودبن ابی بکر ارموی شود.
صفی الدین . [ ص َ یُدْدی ] (اِخ ) اسحاق . رجوع به صفی الدین اردبیلی شود.
صفی الدین . [ ص َ یُدْ دی ] (اِخ ) خلیل لاذقی . ابن ابی اصیبعه در کتاب خود دو حکایت از وی نقل کند. (عیون الانباء ج 2 صص 163-168).
صفی الدین . [ ص یُدْ دی ] (اِخ ) عبدالمؤمن . مؤلف فوات الوفیات از عز اربلی طبیب آرد: صفی الدین را فضایل فراوان بود و علوم بسیار داشت از آن...
صفی الدین . [ ص َ یُدْ دی ] (اِخ ) محمودبن ابی بکر ارموی . او راست : ذیل بر النهایة فی غریب الحدیث تألیف ابن اثیر جزوی ، صفی الدین به سال 7...