صفی
نویسه گردانی:
ṢFY
صفی . [ ص َ ] (اِخ ) خلیل بن ابی بکربن محمدبن صدیق مراغی ، فقیه حنبلی مقری . وی به سال پانصد و نود و اند متولد شد. از خرستانی و ابن ملاعب حدیث شنیدو بر موفق مقدسی فقه آموخت و قرائت بر ابن باسویه خواند و او آخرین کسی است که بر وی قرائت خواند و در قاهره در مجلس اقراء نشست و با وفور دیانت و ورع نیابت قضا یافت . وی در ذوالقعده ٔ سال 685 درگذشت . از اومزنی و ابوحیان روایت کنند. (حسن المحاضره ص 232).
واژه های همانند
۷۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
صفی . [ ص َ فی ی ] (ع ص ، اِ) دوست خالص . (منتهی الارب ). دوست صافی . (غیاث اللغات ). دوست گزیده . (مهذب الاسماء). دوست یگانه . (دهار). || خ...
صفی . [ ص َ فی ی ] (اِخ ) صفی اﷲ. لقب آدم ابوالبشر : اولاد آدم از قلم تو برند رزق گوئی مگر وصی توئی از آدم صفی . سوزنی .بانگ برزد عزت حق ک...
صفی .[ ص ِ / ص ُ فی ی ] (ع اِ) جج ِ صَفاة. (منتهی الارب ).
صفی . [ ص َ ] (اِخ ) (شیخ ...) رجوع به صفی الدین اردبیلی شود.
صفی . [ ص َ ] (اِخ ) رجوع به صفی رشتی شود.
صفی . [ ص َ ] (اِخ ) ازشعرای ایران و از مردم اصفهان است . در زمان ملوک صفوی میزیست با صحیفی شیرازی مشاعره داشته . از اوست :رنجیده ام بمرتب...
صفی . [ ص َ ] (اِخ ) شاعری است . آذر بیگدلی در آتشکده آرد: نام وی میرصفی الدین بطبع وقاد وذهن نقاد مشهور بلاد بود، نسخه ٔ اشعارش ملاحظه نشد. ...
صفی . [ ص َ ] (اِخ ) (شاه ...) ششمین پادشاه از خاندان صفوی است و نام وی سام میرزا فرزند صفی میرزا است . پس از مرگ شاه عباس بنا بر وصیت وی ...
صفی . [ ص َ ] (اِخ ) (شاه ...) یکی از شعرای ایران و از سادات شهر ری بوده گوشه نشینی اختیار کرد بزیارت حج نایل شد. از اوست :هرگزدل هیچ کس ...
صفی . [ ص َ ] (اِخ ) (مولانا...) پسر مولانا حسین واعظ است و بغایت جوانی درویش وش و دردمند و فانی صفت است و دو بار بجهت شرف صحبت خواجه عبیدا...