صل
نویسه گردانی:
ṢL
صل . [ ص ِل ل ] (ع اِ) درختی است . || گیاهی است . (منتهی الارب ). || و در اصطلاح تجوید علامت وصل است .
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
سل . [ س ُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ یکی از مواضع اجسام کلوئیدی «سل » است و آن حالتی است که ذرات کلوئیدی کاملاً در مایع حلال پراکنده شده و ظاه...
سل دوش . [ س ُ ] (اِ مرکب ) مقابل ساق دوش . شاه بالا که بجانب چپ ایستد، آنکه در سمت چپ داماد یا عروس ایستد. (یادداشت مؤلف ).
کاس سل . [ س ِ ] (اِخ ) ۞ شهری از آلمان ، کرسی «هس » ۞ در ساحل «فولدا» ۞ . جمعیت 175900 تن . محل ساختن ابزارهای بصری و نوری .
تب سل . [ ت َ ب ِ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )تب لازم . تب دق . تب استخوانی . رجوع به سل ۞ و تب و دیگر ترکیب های این دو شود.
سنجاقکِ آبگیر؛ سنجاقک؛ در زبان گیلکی
سل کردن . [ س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روان کردن . (آنندراج ) (غیاث ) : شریانها که بگشایند و ببرند و سل کنند و داغ برنهند دوازده است . (ذخیره ٔ خ...
ویولون سل . [ ی ُ لُن ْ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ از سازهای آرشه ای که به هیأت ویولون ولی از آن بزرگتر است و به هنگام نواختن ته آن در رو...