صل
نویسه گردانی:
ṢL
صل . [ ص ُل ل ] (ع ص )برگردیده بو ومزه از گوشت و جز آن . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
صل . [ ص ِل ل ] (ع ص ، اِ) مار یا مار باریک زردرنگ یا مار خردکه فسون نپذیرد. (منتهی الارب ). مار کشنده . (دهار). مار باریک زرد. (اقرب الموارد...
صل . [ ص ِل ل ] (ع اِ) درختی است . || گیاهی است . (منتهی الارب ). || و در اصطلاح تجوید علامت وصل است .
صل . [ ص َ / ص ِ ل ل ] (ع ص ، اِ) باران فراخ . || باران کم و پریشان ، ضد است . || آواز آمین .
صل . [ ص َل ل ] (ع ص ) صاف و روشن کردن شراب را. || جدا کردن حبه را از خاک به ریختن آب . || رسیدن حادثه و بلا کسی را. (منتهی الارب )...
ثل . [ ث َل ل ] (ع مص ) هلاک شدن . || هلاک گردانیدن . || سرگین انداختن ستور. || خاک در چاه ریختن . || ویران کردن : ثل التراب المجتمع...
سل . [ س َ ] (اِ) چیزی باشد که از چوب وفلاشه درهم بندند و با آن از آب گذرند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شش و ریه . (ناظم الاطب...
سل . [ س َل ل ] (ع مص ) روغن کشیدن از سکه و گرم کردن آن . || برکشیدن خاران را. || شپلیدن کنجد. || زدن و تازیانه زدن . || زود نقد کرد...
سل . [ س َل ل ] (ع ص ) مرد دندان ریخته . رجل سل . || (اِ) خنوری که در وی طعام و جز آن نهند. ج ، سلال . || (مص ) برکشیدن شمشیر از غلاف . (ن...
سل . [ س ِ ] (اِ) سلاحی مر هندوان را مانند زوبین . (ناظم الاطباء). نام یکی از اسلحه ٔ هندوان باشد و زوبین همان است . (برهان ). || نام مرضی ...
سل . [ س ُل ل / س ِل ل ] (ع اِ) قرحه ای که در شش حادث میشود پس ذات الریه یا ذات الجنب یا بعد زکام و نزله یا بعد سرفه کهنه و آن را تب ...