 
        
            صلاح 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ṢLAḤ 
    
							
    
								
        صلاح . [ ص ِ ] (ع  مص ) هم  دیگر آشتی  کردن . (منتهی  الارب ). آشتی  و مصالحه . (غیاث  اللغات ).  ||  نیکوئی  کردن . (منتهی  الارب ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        صلاة خوف . [ ص َ ت ِ خ َ / خُو ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) صلاة مطاردة.نماز واجب  که  هنگام  جنگ  و بوقت  بیم  از رسیدن  دشمن  خوانند و آن  کیفیتی  مخ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سلاح شور. [ س ِ ] (نف  مرکب ) آنکه  در فن  سپاهیگری  مهارت  تام  داشته  باشد و معنی  ترکیبی  آن  ورزش  و استعمال کننده ٔ سلاح  است . (آنندراج ). کسی  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خلع سلاح . [ خ َ ع ِ س ِ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) رجوع  به  ماده ٔ بعد شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سلاح پوش . [س ِ ] (نف  مرکب ) سپاهی  که  سلاح  پوشیده  باشد. (ناظم  الاطباء).  ||  آنکه  سلاح  می پوشد. سلاح  پوشنده .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سلاح دست . [ س ِ دَ ] (ص  مرکب ) مرد سپاهی  که  سلاحدار باشد. (غیاث ) (آنندراج ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سلاح پوشی . [ س ِ ] (حامص  مرکب ) عمل  سلاح  پوشنده .عمل  آنکه  سلاح  می پوشد. حاصل  عمل  سلاح پوش  : زاهد که  کند سلاح پوشی سیلی  خورد از زیاده کوشی ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سلاح خانه . [ س ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جایی  که  سلاح  جای  دهند. انبار اسلحه . جایی  که  در آن  تیغ و شمشیر و مانند آن  و خنجر نگهدارند. (آنندراج )...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سلاح افکن . [ س ِ اَک َ ] (نف  مرکب ) سلاح افکننده . که  سلاح  خود بر زمین  افکند.  ||  کنایه  از تسلیم  شونده  : ز بهرجنگ  مخالف  چو برگرفت  سلاح شود...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سلاح شوری . [ س ِ ] (حامص  مرکب ) فن  سپاهیگری  داشتن . عمل  سلاحشور :  تو در این  خانقاه  قلب  این  سلاحشوری  می کنی . (کتاب  المعارف ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صلاة تسبیح . [ ص َ ت ِ ت َ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) این  نمازی  است  که  کیفیت  آن  مانند نماز جعفر است ؛ لکن  صاحب  کشاف  اصطلاحات  الفنون  آنرابد...