 
        
            صلاح  کردن 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ṢLAḤ  KRDN 
    
							
    
								
        صلاح  کردن . [ ص َ ک َ دَ ] (مص  مرکب ) مشورت  کردن . رای  زدن . تدبیر کردن  :  اکنون  بازگرد تا من  با وزیران  خود صلاح  کنم . (قصص  الانبیاء). رجوع  به  صلاح  شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        خلع سلاح  کردن . [ خ َ ع ِ س ِ ک َ دَ ] (مص  مرکب ) یراق  چین  کردن . (یادداشت  بخط مؤلف ). سلاح  کسی  را از او گرفتن . او را بی سلاح  کردن .