اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صلب

نویسه گردانی: ṢLB
صلب . [ ص ُل ْ ل َ ] (ع ص ) سخت . || استوار. || (اِ) سنگ فسان . (منتهی الارب ). حجرالمسن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
صَلب نام زنانه. (شُعار ادبی واهی) بر دار کشیدن نام زنانه. رجوع شود به صَلب.
ثلب . [ ث ِ ] (اِخ ) نام صحابی است و یا آن تلب است .
ثلب . [ ث ُ ] (ع اِ) ج ِ ثلوب .
ثلب . [ ث َ ل ِ ] (ع ص ) چرکن . || نیزه ٔ رخنه دار. || مردی ثلب ؛ مردی عیب ناک .
ثلب . [ ث َ ل َ ] (ع اِمص ) ترنجیدگی . || ریم . ریمناکی . || (مص )رخنه دار شدن . شکافته شدن . || منغص شدن .
ثلب . [ ث ِ ] (ع اِ) ابن البیطار از قول ابن الوحشیة گوید: ثلب نام عربی نباتی است خودرو در کنار جویبارها و اطراف آبها و آن برگهای طویل شبی...
ثلب . [ ث َ ] (ع مص ) سرزنش کردن . نکوهیدن . عیب نمودن . نقص کردن . || راندن . || برگردانیدن . || رخنه کردن .
ثلب . [ ث َ ] (ع اِ) عیب . ج ، ثلاب .
سلب . [ س َ ل َ ] (ع اِ)مطلق جامه . (آنندراج ). پوشش . (تفلیسی ) : نگارینا شنیدستم که گاه محنت و راحت سه پیراهن سلب بوده ست یوسف را بعمر اند...
سلب . [ س َ ل ِ ] (ع ص ) دراز و سبک : رجل سلب الیدین بالطعن ؛ مرد سبکدست در نیزه زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فرس سلب القو...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.