صلی
نویسه گردانی:
ṢLY
صلی . [ ص َ لا ] (ع اِ) هیزم و فروزینه ٔ آتش . وقود. || آتش . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
صلی . [ ص َل ْی ْ ] (ع مص ) بریان کردن گوشت را یا در آتش افکندن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || در آتش درآوردن کسی . (منتهی الارب...
صلی . [ ص ُ لی ی ] (ع مص ) کشیدن گرمی آتش را. || کشیدن سختی چیزی را. || گداخته شدن به آتش . || درآمدن در آتش . (از اقرب الموارد).
صلی . [ص َ لا / ص ِ لا ] (ع مص ) کشیدن گرمی آتش را. || کشیدن سختی چیزی را. || گداختن به آتش . || درآمدن در آتش . (از اقرب الموارد).
صلی . [ ] (ع اِ) در تجوید علامت خاصه است مواردی را که وقف جایز است لیکن وصل اولی است .
صلی . [ ص ُ ل َی ی ] (اِخ ) ناحیتی است قرب زبید به یمن . (معجم البلدان ).
شاه صلی . [ ص َ ] (اِ مرکب ) صاصلی است . شاصلی نام گیاهی است شبیه حلفای تازه روئیده از آن کوچکتر با شاخهای باریک و نرم و تازه و زودشکن م...
صلی اﷲ علیه . [ ص َل ْ لَل ْ لا هَُ ع َ ل َی ْه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) درودی است پیمبران و خاصه پیمبر اسلام را. رحمت خدا بر اوباد! درود...
صلی اﷲ علیه و آله . [ ص َل ْ لَل ْ لاهَُ ع َ ل َ هَِ وَ ل ِه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) رحمت خدا بر او و کسان او باد! درودخدا و خاندان او باد...
ثلی . [ ث ُل ْ لا ] (ع اِ) عزّت رفته .
سلی . [ س َ لا ] (ع اِ) پوستی که بر روی بچه درکشیده زاید و آنرا بفارسي یارک خوانند. ج ، اَسلاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (صراح اللغة). رجوع...