صمر
نویسه گردانی:
ṢMR
صمر. [ ص ُ ] (ع اِ) لب آب جامه و خنور. (منتهی الارب ). || رجوع به صُبر شود. || سطبری خنور. ج ، اصمار. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
سمر گشتن . [ س َ م َ گ َت َ ] (مص مرکب ) افسانه شدن . مشهور شدن : مادرش گشته سمر همچو صبوره بجهان از طراز اندر تا شام و ختن تا حد چین . قریعال...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
سمر آمدن . [ س َ م َ م َ دَ ] (مص مرکب ) مشهور شدن : چادر به سر آمد و فروبست سراویل بیرون شد و این قصه به نظم و سمر آمد.سوزنی .
حسین ثمر. [ ح ُ س َ ن ِ ث َ م َ ] (اِخ ) (میرزا محمد...) شاعر است و ثمر تخلص دارد و دیوانش چاپ شده است . (ذریعه ج 9 ص 184).
سمر گردیدن . [ س َ م َ گ َدَ ] (مص مرکب ) افسانه شدن . مشهور شدن : چرا نامدم با تو اندر سفرکه گشتی بگردان گیتی سمر.فردوسی .بشیر اندر آغاری ای...