اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صمصام

نویسه گردانی: ṢMṢAM
صمصام . [ ص َ ] (ع اِ) تیغ بران که بازنگردد. (منتهی الارب ). شمشیر بران . (غیاث اللغات ) (دهار) :
یکی صمصام اعداکش ۞ عدوخواری چو اژدرها
که هرگز سیر نبود وی ز مغز و از دل اعدا.

دقیقی .


بر دوست داران دولت خویش
گیتی نگه داشته به صمصام .

فرخی .


ای دریغا چونکه نامد سوی بکر و زید و عمرو
ز آسمان صمصام تیز و ذوالفقار ای ناصبی .

ناصرخسرو.


من بر سر دشمنانت صمصامم
توصاحب ذوالفقار و صمصامی .

ناصرخسرو.


از آن مشهور شیر نر که اندر بدر و در خیبر
هوااز خشم خون بارید در صمصام خندانش .

ناصرخسرو.


ازآن داماد کایزد هدیه دادش
دل دانا و صمصام و کف راد.

ناصرخسرو.


چون گریان بر خود و زره خندد ناچخ
چون خندان بر مغز و جگر گرید صمصام .

مسعودسعد.


ساعتی بنشست تا خشمش برفت
بعد از آن گفتش که ای صمصام زفت .

مولوی .


|| (ص ) رجل صمصام و فرس صمصام ؛ گذرنده ٔ در کار و عزیمت . || درشت . || استوار. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
صمصام . [ ص َ ] (اِخ ) نام شمشیر عمروبن معدیکرب . (منتهی الارب ). واثق بشمشیر عمروبن معدیکرب که صمصام نام داشت زخمی بر احمد زد. (حبیب السیر...
صمصام . [ ص َ ] (اِخ ) ابن تاج الدولة جعفربن ثقةالدوله یوسف بن عبداﷲ کلبی . وی آخرین امیر از امرای کلبی در جزیره ٔ صقلیه است . بسال 417 هَ ....
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
صمصام آباد. [ ص َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پیشکوه بخش تفت شهرستان یزد که در 20 هزارگزی باختر تفت واقع است ، متصل به جاده ٔ تفت . ک...
صمصام الدین . [ ص َ مُدْ دی ] (اِخ ) از حکام لر کوچک که پس از حسام الدین عمربک به حکومت لرستان رسید و بسال 695 هَ . ق . کشته شد. (تاریخ گزی...
صمصام کندی . [ ص َ ک َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر که در 16 هزارگزی جنوب باختری ورزقان و 4500 گزی ارابه رو تبر...
صمصام الدولة. [ ص َ مُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) رجوع به ابوکالنجار مرزبان بن فناخسره ... شود.
صمصام السلطنه . [ ص َ مُس ْ س َ طَ ن َ ] (اِخ ) نجفقلی خان فرزند حسینقلی خان ایلخانی و از سران ایل بختیاری است که در قیام علیه استبداد و برق...
صمصام الممالک . [ ص َ مُل ْ م َ ل ِ ] (اِخ ) شیرمحمدخان از سران ایل سنجابی و در حدود سال 1260 هَ . ق . متولد و بسال 1334 هَ . ق . درگذشت . (مجله...
ثمثام . [ ث َ ] (ع ص ، اِ) آنکه چون چیزی را بگیرد بشکند.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.