اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صنط

نویسه گردانی: ṢNṬ
صنط. [ ص َ ن َ / ص َ ] (ع اِ) برگ سلم که بوی پوست پیرایند. (منتهی الارب ). سنط. قَرَظ. در اقرب الموارد این کلمه را صَنط بسکون نون ضبط کرده است ،لکن مؤلف منتهی الارب هر دو ضبط آن را صحیح داند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۵ ثانیه
ثنط. [ ث َ ] (ع مص ) کفانیدن ، شَق ّ.
سنط. [ س َ ن َ ] (ع اِ) نوعی ازدرخت سلم که در مصر روید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قرظ است و عصاره ٔ آن اقاقیا است . (یادداشت مؤلف ).
سنط. [ س ُ ن ُ ] (ع اِ) اسناط. ج ِ سناط. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سنط. [ س ِ ] (ع اِ) پیوند دست . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
ثنت . [ ث َ ] (ع مص ) ثنت شفه ؛ فروهشته گردیدن و خون آلود شدن لب . || ثنت لثه ؛ خون آمدن از لثه . || ثنت لحم ؛ بوی گرفتن گوشت .
ثنت . [ ث َ ن ِ ] (ع ص ، اِ) گوشت گندیده .
سنت . [ س ُن ْ ن َ ] (ع اِ) راه و روش . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طریقه . قانون . روش . (منتهی الارب ). آیین . رسم . نهاد. ج ،سنن : غزوی کنیم ...
سنت . [ س َ ن ِ ] (ع ص )مرد کم خیر. ج ، سنتون . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || سال قحط. (ترجمان القرآن ) (ناظم الاطباء).
سنت . [ س ِ ] (اِ) یک قسمت از صد قسمت واحد پول امریکا، و صد سنت برابر یک دلار است .
سنت . [ ] (اِ) اسم هندی زنجبیل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.