اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صوف

نویسه گردانی: ṢWF
صوف . [ ص َ وِ ] (ع ص ) قچقار بسیارپشم . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
صوف . (ع اِ) پشم گوسفند. (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ علائی ) (مهذب الاسماء). پشم ، عِهْن . ج ، اَصواف . پشم بعضی حیوانات . (غیاث اللغات ). د...
صوف . [ ] (اِخ ) زمینی که شاؤل در آنجا وارد گشته و در یکی از شهرهای غیرمذکور آن سموئیل را ملاقات نمود. (اول سموئیل 9:5 و 6) و محققین و دا...
صوف . [ ] (اِخ ) لاوی قهائی که یکی از اجداد شموئیل بود. (اول سموئیل 1:1 و اول تواریخ ایام 6:35) (قاموس کتاب مقدس ).
صوف . [ ص َ ] (ع مص ) بسیارپشم شدن گوسپند. (منتهی الارب ). بسیارپشم شدن گوسفند پس از اندکی . (تاج المصادر بیهقی ). || میل کردن و به یکسو ر...
صوف پوش . (نف مرکب ) آنکه صوف پوشد. پشمینه پوش . صوفی : که زنهار ازین کژدمان خموش پلنگان درنده ٔ صوف پوش . سعدی .برآورد صافی دل صوف پوش چو طبل...
صوف البحر. (ع اِ مرکب ) بفتح باء موحده و سکو حا و راء مهملتین ماهیت آن چیزی است شبیه بپشم که از صدف بزرک سفیدی که سر آن عریض و طرف دوم آن مائل بباریکی...
صوف البحر. [ فُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) چیزیست شبیه به پشم که از صدف بزرگی در بحر مغرب گرفته میشودو ضماد او در قطع خون و اسهال سریعالاثر دان...
صوف الحجامین . [ فُل ْ ح َج ْ جا ] (ع اِ مرکب ) اسفنج . (از فهرست مخزن الادویه ). رجوع به اسفنج شود.
سوف . [ س َ ف َ ] (ع حرف ) حرف استقبال و مبنی بر فتح است و زمان آن درازتر از «س » است و بیشتر در وعید بکار رود و گاه در وعده بود. (از اقرب ...
سوف . [ س َ ] (ع مص ) بوی کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِمص ) صبر. شکیبایی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.