اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صوفی

نویسه گردانی: ṢWFY
صوفی . (اِخ ) منشی محمد امتیاز علی از شعرای ایران و از قصبه ٔ کاکوری از مضافات شهر لکهنوی هندوستان است و از او است :
بهار امروز با سامان صد میخانه می آید
بدوش بیخودی چون بوی گل مستانه می آید.

(قاموس الاعلام ترکی ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
صوفی ترخان . [ ت ُ] (اِخ ) اسماعیل . رجوع به اسماعیل صوفی ترخان شود.
یحیی صوفی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن جعفربن علی کذاب ، از سادات حسینیه ٔ قم است . صاحب تاریخ قم آرد: پسران جعفربن علی الکذاب از بریهه می...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کلاته صوفی . [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاریزنو بالاجام بخش تربت جام شهرستان مشهد. محلی جلگه ای و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیای...
عمران صوفی . [ ع ِ ن ِ ] (اِخ ) ابن هارون صوفی ، مکنی به ابوموسی . محدث بود. رجوع به ابوموسی (عمران بن ...) شود.
حقیقی صوفی . [ ح َ قی قی ِ ] (اِخ ) از قدمای شعراست و در لغتنامه ٔ اسدی به ابیات زیرین از او استشهاد شده است :در یکی زاویه بحال بجست تا سح...
صوفی شیرازی . [ فی ِ ] (اِخ ) نصرآبادی نویسد: اصلش کرمانی است . اما در شیراز بسیار بود.لطیف طبع است . خصوصاً در ترتیب رباعی طبعش کمال لطف دار...
گل لر قره صوفی . [ گ ُ ل َ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 21هزارگزی جنوب قره آغاج و 44هزار...
ابوالحسن صوفی . [اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) علی بن عبداﷲ خباقی . زاهدی معروف از مردم خباق ، قریه ای به مرو. او در عراق و شام حدیث شنود و ا...
چرخ صوفی لباس .[ چ َ خ ِ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فلک قمر. (ناظم الاطباء). آسمان . سپهر. رجوع به چرخ صوفی جامه شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۷ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.