صیاءة
نویسه گردانی:
ṢYAʼ
صیاءة. [ ءَ ] (ع اِ) آب و دیگر پلیدی که از سلا برآید بعد ولادت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به صاء شود.
واژه های همانند
۲۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
سیاه دل . [ دِ ] (ص مرکب ) بدخواه . بداندیش . بدطینت . (ناظم الاطباء). سیه درون . (آنندراج ).
سیاه رگ . [ رَ ] (اِ مرکب ) ورید. (فرهنگستان ).
سیاه رو. (ص مرکب ) بی آبرو. رسوا.بی عزت . (ناظم الاطباء). روسیاه . شرمنده : با اینکه از او سیاه رویم هم هندوک سیاه اویم . نظامی .رجوع به سیاه...
سیاه سر. [سیا س َ ] (اِ مرکب ) رجوع به سیاه سار و سیه سر شود.
سیاه سر. [ سیا س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیوه ژن بخش فریمان شهرستان مشهد. دارای 363 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و شغل ...
سیاه شن . [ ش َ ] (اِمرکب ) گونه ای از درخت گوشوارک که در زیارت سیاه شن گویند. (جنگل شناسی ج 2 ص 276). رجوع به سفیدآل شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
سیاه مست . [ م َ ] (ص مرکب ) بدمست . (آنندراج ). مردم مست افتاده بیهوش . (ناظم الاطباء). مست طافح . مست مست . مست خراب .
سیاه گل . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. دارای 256 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ مهاباد. محصول آنجا غ...
سیاه گوش . (اِ مرکب ) جانوری است درنده که سلاطین و امرا بدان شکار کنند. (برهان ). نام درنده ای که از سگ خردتر و از گربه کلان تر است . گلابی...