صیار
نویسه گردانی:
ṢYAR
صیار. (ع اِ) آواز چنگ که سازی است . || نافه ٔ مشک . (منتهی الارب ). || رمه ٔ گاو. (اقرب الموارد). رمه ٔ گاو دشتی . (مهذب الاسماء).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
صیار. [ ] (ع اِ) لیف نارجیل . (مفردات ابن البیطار ذیل کلمه ٔ نارجیل ).
صیعر. [ ص َ ع َ ] (اِخ ) قبیله ای است به یمن از قضاعه . (منتهی الارب ).
صیعر. [ ص َ ع َ ] (اِخ ) ابن عمروبن حیدان . از قبیله ٔ قضاعة است .
ثیار. (ع اِ) ج ِ ثور. گاوان .
سیار. (اِ) کشکینه بود. (اوبهی ) (ناظم الاطباء). کشکینه و آن نانی باشد که از آرد جو و آرد باقلا و ارزن پزند. (برهان ). نانی که از جو و باقلا و...
سیار. [ س َی ْ یا ] (ع ص ) رونده . (از آنندراج ). کسی که سیر میکند و آنکه بسیار میگردد و آنکه برای تماشا و تفرج سیر میکند. (ناظم الاطباء). سیا...
سیار. [ س َی ْ یا ] (اِخ ) ابن دینار یا ابن وردان . رجوع به ابوالحکم عنبری شود.
هبیر سیار. [ هََ رِ س َی ْ یا ] (اِخ ) ریگستانی است به نجد. (معجم البلدان ). ریگزاری است نزدیک زرود در راه مکه و در آن جنگی است مر عرب را...
خفته سیار. [ خ ُ ت َ / ت ِ س َی ْ یا ] (ص مرکب ) آنکه بر اثر نوعی بیماری در خواب راه می رود. خفته رو. (یادداشت بخط مؤلف ).
ابن سیار. [ اِ ن ُ س َی ْ یا ] (اِخ ) ابوماهر موسی بن یوسف بن سیار. طبیب ایرانی در عصر آل بویه . علی بن مجوسی شاگرد او بوده و خود او در طب تا...