اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صیت

نویسه گردانی: ṢYT
صیت . (ع اِ) آوازه . (مهذب الاسماء). آوازه و ذکر خیر. (غیاث اللغات ). ذکر خیر. شهرت نیکو. ذکر. ذکره :
به پیش صیت احسانت گه پیمودن عالم
صبا را پای در سنگ آمده ست از تنگ میدانی .

ابوعلی حسین مروزی .


آدمی چون بداشت دست از صیت
هرچه خواهی بکن که فاصنع شیت .

سنائی .


که صیت عدل و رأفت او بر روی روزگار باقی است . (کلیله و دمنه ).
صیت او چون خضر و بختش چون مسیح
این زمین گرد آن فلک پیمای باد.

خاقانی .


صیت سخا ومروت و احسان و فتوت او در افواه افتاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
بگذرد این صیت از بصره و تبوک
چونکه الناس علی دین ملوک .

مولوی .


صیت سخنش که در بسیط زمین رفته . (گلستان ).
بگفت ارچه صیت نکوئی رود
نه با هر کسی هرچه گوئی رود.

سعدی .


ببر ز خلق و ز عنقا قیاس کار بگیر
که صیت گوشه نشینان ز قاف تا قاف است .

حافظ.


|| خایسک آهنگران . || (ص ) زداینده ٔ شمشیر و مانند آن . || زرگر. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۳ ثانیه
صیت . [ ص َی ْ ی ِ ] (ع ص ) مرد سخت آواز. بلندآواز. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء).
سیت . (اِخ ) رجوع به سک و سکاها شود.
ثئط. [ ث َ ءِ ] (ع مص ) ثئط لحم ؛ بدبو گردیدن گوشت . || زکام زده شدن .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.