اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضراء

نویسه گردانی: ḌRʼʼ
ضراء. [ ض َرْ را ] (ع اِ) ضرّ. گزند. || سختی . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). بدحالی . (منتهی الارب ). مقابل سرّاء. درشتی . درویشی . (دهار). بأساء. بدبختی . تنگی . دشخواری : الذین ینفقون فی السرّاء و الضراء ۞ ؛ آنانکه مال نفقه و هزینه کننددر خواری و دشخواری . (تفسیر ابوالفتوح رازی ). فسبحان من لایحمد سواء علی السَرّاء و الضرّاء. (تاریخ بیهقی ص 299). اختصه بالطرایق الرضیة التی من اوجبها و اولاها و احقها و احراها التسلیم لامر اﷲ تعالی و قضائه و الرضا ببأسائه و ضرائه . (تاریخ بیهقی ص 299).
گه اندر نعمتی مغرور و غافل
گه اندر تنگدستی خسته و ریش
چو در سرّا و ضرّا کارت اینست
ندانم کی بحق پردازی از خویش .

سعدی (گلستان ).


|| رنجوری . || نقصان در مال و جان (بأساء و ضراء... مؤنثان لا مذکر لهما. قال الفراء: لو جمعا علی اَبؤس و اَضرّ کما یجمع النعماء بمعنی النعمة علی اَنعم لجاز). (منتهی الارب ). ج ، اَضُرّ. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). || برجاماندگی . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
ذرٔآء. [ ذَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث اَذرَء (شاید معرّب زال ) زن پیر. || عناق ذرٔآء؛ آن بزیچه ٔ ماده که هر دو گوش وی خجک دارد و دیگر بدنش سیا...
ذرع .[ ذَ ] (ع اِ) خُلق . سیرت . خو: هو واسعالذرع ؛ ای واسعالخلق . او فراخ خوی است . || دِل . || قوت . || توان . تاب . توانائی . طاقت . ذراع ...
ذرع . [ ذَ ] (ع مص ) به گز کردن . گز کردن و پیمودن جامه را به ذراع . به ارش پیمودن . (تاج المصادربیهقی ). || ذرع قیئی کسی را؛ غلبه کردن...
ذرع . [ ذَ ] (ع اِ) گز. ارش . رش . ساق دست . || ذرع ، چون مطلق گویند معادل شانزده گز است یعنی یک متر وچهار صدم یک متر و در ذرع شاه یک ...
ذرع . [ ذَ رِ ] (ع ص ) مرد سخت بدگوی . || مرد شباروزرونده . || مرد نیکوصحبت .
ذرع . [ ذَ رَ ] (ع اِ) طمع. اُمید. || گوساله ٔ دشتی . ج ، ذِرعان . (مهذب الاسماء). || ماده شتری که صیاد در پس آن نهان شده بصید تیر افکند.
[ز َ] هر فرسنگ را 12000 زرع و هر فرسنگ را نزدیک 6 کیلومتر یا 6000 متر گویند. بنابراین می‌توان گفت که هر زرع برابر با 2 متر است.
زرع . [ زَ ] (ع مص ) کشت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ، ترتیب عادل بن علی ). کاشتن تخم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ...
زرع . [ زُ رَ ] (اِخ ) از اعمال حوران . (نخبة الدهر دمشقی ص 200). رجوع به زرعه شود.
سرا و ضرا.[ س َرْ را وُ ض َرْ را ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شدت و رخا. راحتی و ناراحتی . خوشی و ناخوشی : اگر تو از صحبت ما ملول گشته ای من به...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.