گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ضرار نویسه گردانی: ḌRʼR ضرار. [ ض ِ ] (ع مص ) مُضارّة. گزند رسانیدن یکدیگر را. || جزای ضرر. و قوله تعالی : اتخذوا مسجداً ضراراً ۞ ؛ ای مضارة لاهل مسجد قبا. (منتهی الارب ). || لا ضرر و لا ضرار؛ قاعده ٔ فقهی است ومأخوذ از حدیث نبوی «لا ضرر و لا ضرارَ فی الاسلام ». واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه واژه معنی ضرار ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) مسجد ضرار؛ مسجدی بود که منافقان ساخته بودند و حق تعالی به هدم آن فرمان داد چنانکه در قرآن واقع است . (منتخب اللغات ). ضرار ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن ضرار الضّبی ، مکنی به ابوالحسن . جده ضرار بنی بعض جامع الیهودیة الموضع الذی یعرف بضرارآباذ. حدثنا سلیمان بن ا... ضرار ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن الحسین . صاحب عیون الاخبار گوید: قیل لضراربن الحسین : ما السرور؟ قال : لواء منشور و جلوس علی السریر والسلام علیک ایه... ضرار ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن الخطاب بن مرداس بن کبیربن عمرو آکل السقب بن حبیب بن عمروبن شیبان بن محارب بن فهربن مالک الفهری . مردی شجاع و شاع... ضرار ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن الشماخ ، ملقب به مزرد ۞ . و صاحب تاج العروس در ماده ٔ زَرَد، المزرد (کمحدث ) ابن ضرار آورده است . لقب اخی الشماخ ... ضرار ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن القعقاع بن معبدبن زرارة. از سواران عرب که در وقعه ٔ وقیط بکر و تمیم اسیر گرفته شد. وی صحابی است . (عقدالفرید ج 6 ص 4... ضرار ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن صرد، مکنی به ابونعیم . محدث است . مأمون اورا به معلمی یکی از اولاد خود خواند و وی امتناع ورزید. او راست : کتاب ا... ضرار ضرار.[ ض ِ ] (اِخ ) ابن عبدالمطلب . عم پیغمبر اکرم که با عبداﷲ و ابوطالب از یک مادر (فاطمه دختر عمرو المخزومیة) بود. رجوع به عقدالفرید ج 3 ص ... ضرار ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن عمرو الضبی ، مکنی به ابوعمرو. رئیس فرقه ٔ ضراریه از مجبره . بشربن المعتمر را کتابی است در رد وی . صاحب عقدالفرید در ... ضرار ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن فضالةبن کلدة. شاعری است . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود