اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضرب

نویسه گردانی: ḌRB
ضرب . [ ض َ رَ / ض َ ] (ع اِ) شهد سپید سطبر. (منتهی الارب ). عسل سفید. عسل سفید غلیظ. (فهرست مخزن الادویه ). انگبین سخت . انگبین سفید، و گویند ستبر. (مهذب الاسماء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
همتای پارسی این واژه ی عربی این است: آیام (سغدی): حاصل؛ لُس los (دری): ضرب.*** فانکو آدینات 09163657861
ضرب گیری . [ ض َ ] (حامص مرکب ) عمل ضرب گیر.
ضرب دیده . [ ض َ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آسیب و صدمه دیده .
ضرب زدن . [ ض َ زَ دَ ] (مص مرکب ) به بسیاری کار یا رفتار داشتن ستور یا کسی را.
ضرب خانه . [ ض َن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) ضرابخانه . میخکده . دارالضرب .
همتای پارسی این دو و اژه ی عربی این است: واهِل (پشتو: vahel)*** فانکو آدینات 09163657861
ترپند , زبانزد
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: سوفاشیت sufâŝit (سنسکریت: subhâŝita)، آفانک ãfânak (سنسکریت: ãbhânaka) **** فانکو آدینات 09163657861
ضرب خورده . [ ض َ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آسیب دیده .- امثال :ضرب خورده جراح است .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.