اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضرح

نویسه گردانی: ḌRḤ
ضرح . [ ض َ رَ ] (ع ص ) مرد تبه کار. (منتهی الارب ). مرد فاسد. (منتخب اللغات ). || نیّةٌ ضَرَح ٌ؛ آهنگ دور و دراز. (منتهی الارب ). نیت دور. (منتخب اللغات ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
زره باش . [ زَ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ابهررود است که در بخش ابهرشهرستان زنجان و 26هزارگزی باختر ابهر واقع است و 470 تن سکنه دارد. (از فر...
زره باف . [ زَ رِه ْ / زِ رِه ْ ] (نف مرکب ) آنکه زره می سازد. (ناظم الاطباء). سازنده ٔ زره . زره گر : زره باف گردون دوصد ماه و سال نگردید تا ح...
زره پوش . [ زَ رِه ْ / زِ رِه ْ ] (نف مرکب ) زره پوشنده . کسی که زره پوشد. (از فرهنگ فارسی معین ). پوشنده ٔ زره . پوشنده ٔ پوشاکی بافته از فلز...
زره پیچ . [ زَ رَه ْ ] ۞ (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند بمعنی زمستان باشد که در مقابل تابستان است . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هزو...
زره تشت . [ زَ رَ ت ُ ] (اِخ ) زردشت را گویند که پیشوای آتش پرستان باشد. (برهان ). یکی از نامهای زردشت . (از ناظم الاطباء). نام زراتشت است . ...
ذره صفت. {ذَ رِّ صِ فَ}. (ص. مرکب). سبک چون ذره. آن که اوصاف و سیرت و منش و روش ذره دارد. +++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ ذرِّ. هر جزء غبا...
زره جامه . [ زَ / زِ رِه ْ م َ / م ِ ] (اِ مرکب )زرهی که بالای لباس های دیگر پوشند. (ناظم الاطباء).
زره خود. [ زَ رِ / زِ رِ ه ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غفارة. مغفر. (منتهی الارب ). آنچه زیر کلاه پوشند. (آنندراج ). غفارة. عمامة که زیر قلنسوة...
چشم زره . [ چ َ / چ ِ م ِ زِ رِه ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از حلقه های زره است . (از آنندراج ). چشم درع . سوراخ زره : تا کمان وقف ه...
ذره بینی . [ ذَرْ رَ / رِ ] (ص نسبی ) آنچه که جز با ذرّه بین نتوان دیدن از غایت صغر. حیوانات ذرّه بینی . گیاهان ذره بینی ۞ .
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۹ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.