اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضریح

نویسه گردانی: ḌRYḤ
ضریح . [ ض َ ] (ع اِ) گور. (منتهی الارب )(منتخب اللغات ). قبر. قبر بی لحد. گور بی لحد. (مهذب الاسماء) (دهار). مغاکی که در میان گور سازند برای مرده . (منتخب اللغات ). شکاف میان گور یا در یک جانب آن یا بی شکاف * و فی الحدیث : اللحد لنا و الضرح لغیرنا و هو حفر الضریح من غیر لحد. (منتهی الارب ). ضریحة. شکافی که به درازا در میان قبر کنند و مرده در آن نهند برخلاف لحد که به کرانه ٔ قبر و جانب آن است . || خانه ٔ چوبین و مشبک و یا از مس و نقره و جز آن که بر سر قبر امامی یا امام زاده ای سازند. || (ص ) دور. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). بعید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
ذریح . [ ذَ ] (اِخ ) نام گشنی یعنی فحلی معروف است از شتران که اشتران نژاده را بوی نسبت کنند.
ذریح . [ ] رجوع به معجم الادباء یاقوت ج 7 ص 107 س 12 - 14 شود.
ذریح . [ ذِرْ ری ] (اِخ ) نام بتی بود به نجیر از ناحیه ٔ یمن ، نزدیک حضرموت . (معجم البلدان ).
ذریة. [ ذُ رْ ری ی َ ] (ع اِ) نسل . پشت . فرزندان . پدران و فرزندان .نسل آدمی و پری . نسل مردمان و جِن ّ. فرزند. فرزندان و فرزندزادگان ، یستوی ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ام ذریح . [ اُم ْ م ِ ذُ رَ ] (اِخ ) عبدیه . از اصحاب علی بن ابیطالب (ع ) بود. رجوع به ریحانة الادب ج 6 ص 220 شود.
عرفة ضریة. [ ع ُ ف َ ض َ ری ی َ ] (اِخ ) نام جایگاهی است . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.