اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضمر

نویسه گردانی: ḌMR
ضمر. [ ض ُ / ض ُ م ُ ] (ع اِمص ) لاغری . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). سبکی گوشت . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
ضمر. [ ض َ ] (ع ص ) مرد هموارشکم و باریک و لطیف اندام . (منتهی الارب ). مرد هموارشکم لطیف بدن نازک اندام . (منتخب اللغات ). باریک میان . (دهار...
ضمر. [ ض َ ] (اِخ ) کوهی است به بلاد بنی سعد. (منتهی الارب ).
ضمر. [ ض ُ ] (اِخ ) کوهی است به بلاد بنی قیس . (منتهی الارب ).
ضمر. [ ض ُ / ض ُ م ُ ] (ع مص ) دوسیدن شکم بپشت . چسبیدن شکم بپشت . (منتهی الارب ). || باریک میان شدن . باریک میان شدن اسب . (زوزنی ).
ذمر. [ ذَ ] (ع مص ) نکوهش . || برانگیختن بجنگ . برانگیختن بر قتال . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || ترسانیدن . تهدید. || بانگ کردن شیر. ...
ذمر.[ ذِ ] (ع ص ) دلیر. || (اِ) داهیه . بلا.
ذمر. [ ذَ م ِ ] (ع ص ) مرد شجاع و دلیر. دلیر. || زیرک . دریابنده . || رسا. || بسیار یاریگر. ج ، اَذمار.
ذمر. [ ذِ م ِرر ] (ع ص ) دلیر.
زمر. [ زَ ] (ع مص ) نای زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نی نواختن . (...
زمر. [ زَ م َ ] (ع مص ) تنک موی شدن . (تاج المصادر بیهقی ). کم موی شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). اندک مو شدن...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.