اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضمرة

نویسه گردانی: ḌMR
ضمرة. [ ض َ رَ ] (اِخ ) ابن بکربن عبدمناةبن کنانة از عدنان . جدی جاهلی است . و از فرزندان وی گروهی به بلاد اشمونیین مصر فرودآمدند و عمروبن امیةالضمری بدیشان منسوب است . (الاعلام زرکلی ج 2 ص 441).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۵ ثانیه
ضمرة. [ ض َ رَ ] (اِخ ) الحروری . از معاصرین جعفربن یحیی . عمروبن مسعدة به وی نامه نوشت و جعفربن یحیی بر پشت آن توقیع کرد: اذا کان الاکثار...
ضمرة. [ ض َ رَ ] (اِخ ) النهشلی . مردی ازعرب که در جنگ ذات الشقوق انبازی داشت و سوگند یاد کرد که : الخمر عَلَی َّ حرام حتی یکون له یوم یکا...
ذمرة. [ ذَ رَ ] (ع اِ) بانگ . فریاد. || (مص ) بانگ کردن شیر. (تاج المصادر بیهقی ).
زمرة. [ زَ م ِ رَ ] (ع ص ) مؤنث زَمِر. کم موی و کم پشم . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
زمرة. [ زُرَ ] (ع اِ) فوج و گروه یا گروه متفرق از مردم . ج ، زُمَر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گروه . (ترجمان...
زمره . [ زُ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) گروه . جماعت . دسته . (از فرهنگ فارسی معین ). مأخوذ از تازی گروه . جمعیت . (ناظم الاطباء) : هرکه همت او برای...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.