اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طاذی

نویسه گردانی: ṬAḎY
طاذی . (ص نسبی ) منسوب به طاذ که یکی از قُراء اصفهان است . (سمعانی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
تازی . (ص نسبی ، اِ) عربی باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (شرفنامه ٔ منیری ). عرب ، کسی که درعربستان میماند. (فرهنگ نظام ). وجه اشتقاق : ...
تازی . (اِخ ) ۞ بقول ابن بطوطه شهری به مراکش بمشرق فاس .
تأذی . [ ت َ ءَذْ ذی ] (ع مص ) آزرده شدن . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (دهار) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). رنج کشیدن . (منتهی الارب )...
تازنده
تازی ایرانی تازی ایرانی نوعی از سگ تازی است که در گذشته در مناطق آسیا و خاورمیانه برای شکار بکار می‌رفت. امروز نیز برخی به شکار با آن می‌پردازند ول...
تأزی . [ ت َ ءَزْ زی ] (ع مص ) تأزی عنه ؛ بازگشت از وی . (منتهی الارب ). نَکَص َ. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || تأزی القدح ؛ رسیدن تیر ...
تعزی . [ ت َ ع َزْ زا ] (ع اِ) عزوی ̍. کلمه ای است جهت عطوفت و مهربانی خواستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تعزی . [ ت َ ع َزْ زی ] (ع مص ) شکیبایی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تصبر. (اقرب الموارد). || بازبستن و نسبت پذیرفتن راست باشد یا...
تازی هش . [ هَُ ] (ص مرکب ) دارنده ٔ هوش عربی . مؤلف آنندراج آرد: جناب خیرالمدققین در شرح این بیت که :من آن روم سالار تازی هشم که چون د...
شب تازی . [ ش َ ] (حامص مرکب ) شب تاز. شبیخون و تاخت ناگهانی شباهنگام بر دشمن . (ناظم الاطباء).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.