اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طارم

نویسه گردانی: ṬARM
طارم . [رَ ] (اِخ ) ناحیه ٔ طارم میانه ٔ مشرق و جنوب فرک . درازی آن از قریه ٔ سرچاهان تا قریه ٔ تاشکت دوازده فرسنگ ، پهنای آن از سه فرسنگ نگذرد، محدود است از جانب مشرق بناحیه ٔ فارغان و از شمال بناحیه ٔ خشن آباد و از سمت مغرب بناحیه ٔ فرک . هوا و آبش بسی گرم و ناگوار، محصولش گندم و جو و شلتوک و پنبه و کنجد، آبش از رودخانه و چشمه و قنات ، نخلستان بسیاری داشته ، اکنون کمتر شده . هر کس از آبهای جاری این ناحیه بیاشامد، به اندک زمانی مستسقی گردد، گذران اهلش از آب برکه بارانی است و انواع شکارها در این ناحیه باشد. و مرغ دراج از همه بیشتر است ، قصبه ٔ این ناحیه را نیز طارم گویند، شصت و هفت فرسنگ از شیراز و دوازده فرسنگ مشرقی فرک است و نزدیک بچهار صد درب خانه از خشت خام و گل و چینه داشته است و این ناحیه مشتمل بر پانزده قریه است . (فارسنامه ٔ ناصری ). حمداﷲ مستوفی گوید: طارم وبرک دو شهرک اند و برک بزرگتر است ، قلعه ای محکم داردو بسر حد کرمان است ، حاصلش غله و خرما فراوان بود. (نزهة القلوب چ لیدن ص 138 ذیل خطبه ٔ شبانکاره ). طول طارم 72 و عرض 18 هزار گز، از شمال محدود است به خشن آباد و از جنوب و مشرق بفارغان . آب و هوای آن گرم وناسالم . زمینها باتلاقی و مشجر و دارای محصولات غلات وبرنج و خرما و پنبه ، و آب مشروب اهالی از آب باران است . مرکز آن طارم (500 خانوار) و دارای 14 قریه میباشد. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 239). رجوع به کتاب تاریخ مغول عباس اقبال ص 380 و 419 شود. نام قلعه ای است در لار فارس نزدیک بندر عباس . (گلشن مراد غفاری ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
طارم . [ رَ ] (معرب ، اِ) محجری را گویند که از چوب سازند و اطراف باغ و باغچه بجهت منع از دخول مردم نصب کنند. (برهان ). چوب بست گرد باغ و ب...
طارم . [ رَ ] (اِخ ) یاقوت این کلمه را بدین صورت آورده (طرم ) گوید ناحیه ای است بزرگ در کوههای مشرف بر قزوین طرف بلاد دیلم . آن ناحیه را...
طارم . [ رَ ] (اِخ ) (... رود) ظاهراً رودیست که از طارم علیا (تابع زنجان ) میگذرد. در حبیب السیر آمده : مرکب همایون پادشاه ربع مسکون از ده ِ ...
طارم . [ رَ ] (اِخ ) یکی از اجداد ایسن قتلغ از امراء عصر سلطان محمد خدابنده . (ذیل جامع التواریخ حافظ ابرو ص 5).
هم طارم . [ هََ رَ ] (ص مرکب )دو چیز که مرتبه ٔ برابر دارند. هم درجه : هم طارم آفتاب ، رویش هم قافله ٔ عبیر، بویش .نظامی .
هفت طارم . [ هََ رَ ] (اِ مرکب ) کنایه از هفت آسمان است . (برهان ) : سُرادِق مزعفر در چهره ٔ هفت طارم اخضر کشیده . (سندبادنامه ).
طاق طارم . [ ق ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به معنی طاق اخضر است که کنایه از آسمان باشد. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) : رستخیز است خیز ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
طارم اخضر. [ رَ م ِ اَ ض َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان ). آسمان : نیست جای پرفشانی چار دیوار قفس مانده ای در تنگنای...
طارم اعلی . [ رَ م ِ اَ لا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آسمان . فلک . چرخ : گهی بر طارم اعلی نشینم گهی در پیش پای خود نبینم .سعدی (گلستان چ ی...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.