طاط
نویسه گردانی:
ṬAṬ
طاط. (ع ص ) مرد دراز. (مهذب الاسماء) (منتخب اللغات ). مرد درازبالا. (منتهی الارب ). || مرد سخت خصومت . (منتخب اللغات ). || مرد متکبر. (اقرب الموارد). || دلاور. (منتهی الارب ). شجاع . (اقرب الموارد). مرد دلیر. (منتخب اللغات ). || گشن تیزشهوت . (منتهی الارب ). گشن با بانگ . (منتهی الارب ). شتر مست . (مهذب الاسماء). شتر نر که برای گشنی مست شده باشد. (منتخب اللغات ). ج ، اطواط.
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
تات قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان اوریاد بخش ماه نشان شهرستان زنجان 48 هزارگزی شمال باختری ماه نشان 27 هزارگزی راه عمومی ، ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
حسین طات زاده . [ ح ُ س َ ن ِ دَ ] (اِخ ) رومی فقیه اصولی جدلی بود. او راست : حاشیه بر حاشیه ٔ میر سید شریف بر منتهی الوصول در علم اصول فقه...
تاتْنِشینْهایِ بُلوکِ زَهْرا، دومین تکنگاری جلال آلاحمد، که یک سال بعد از اورازان، یعنی در ۱۳۳۴ ش، تألیف و تدوین شد. همسر خواهر بزرگ آلاحمد ساکن ا...