اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طاوس

نویسه گردانی: ṬAWS
طاوس . [وو ] (اِخ ) نام جد ابوحنیفه نعمان بن ثابت بن طاوس بن هرمزدبن ملک بن شیبان است . نام طاوس به روایتی مرزبان بود علمدار مرتضی علی رضی اﷲ عنه و امیرالمؤمنین علی کرم اﷲ وجهه در حق او دعا کرد بارک اﷲ فیک و فی نسلک بدان برکت این مرتبه یافت . (تاریخ گزیده ص 756).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
ده طاوس . [ دِه ْ وو] (اِخ ) ده طاووس . دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در 7هزارگزی جنوب ده دوست محمد نزدیک مرزافغانستان . سکنه...
سبز طاوس . [ وو ] (اِ مرکب ) سبز طاووس . کنایه از فلک است که آسمان باشد. (برهان ) (آنندراج ) : چو این سبز طاوس جلوه نماسپید استخوانی ربود از هم...
طاس طاوس . [ ] (اِ) حمای ربع. تب سه یک . تب که یک روز آید و سه روز نیاید.
ابن طاوس . [ اِ ن ُ وو ] (اِخ ) غیاث الدین ابوالمظفر عبدالکریم بن احمدبن موسی بن جعفربن محمدبن احمدبن محمدبن طاوس علوی حسنی (648- 693 هَ ....
ابن طاوس . [ اِ ن ُ وو ] (اِخ ) سید جمال الدین ابوالفضائل احمدبن موسی حسنی حلّی ، برادر رضی الدین علی . فقیه و ادیب و محدث شیعی . شاگرد ابن ...
ابن طاوس . [ اِ ن ُ وو ] (اِخ ) سید رضی الدین علی بن موسی بن جعفر علوی حسنی . اشهرمردان این خاندان ، برادر جمال الدین احمد. مستنصر خلیفه نقاب...
تخت طاوس . [ ت َ ت ِ وو ] (اِخ ) در نزدیکی قبر کورش ، آثار دو آتشکده دیده می شود. در اینجا دو سنگ یک پارچه ٔ مکعبی هست که موسوم به تخت طاوس...
تخت طاوس . [ ت َ ت ِ وو ] (اِخ ) تخت مرصع به جواهری بود در دوره ٔ قاجاریه و صاحب تاریخ عضدی گوید در اول آن تخت را تخت خورشید می گفتندو در ...
تخت طاوس . [ ت َ ت ِ وو ] (اِخ ) یک فرسخ و نیم پیشتر مشرقی فتح آباد است . نام محلی کنار راه آباده و شیراز میان باغ لردی و تخت جمشید در هشت...
تخت طاوس . [ ت َ ت ِ وو ] (اِخ ) تختی که نادر از سفرهند آورده و تا اوایل قاجاریه در ایران بوده است .
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۷ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.