طباق
نویسه گردانی:
ṬBAQ
طباق . [ طِ ] (ع اِ) ج ِ طبقة. رجوع به طبقة شود.
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
طباق . [ طِ ] (ع اِ) موافق . برابر. و منه : والسموات طباق ٌ، جهت مطابقه بعض مر بعض را. یا آنکه بعض آن بالای بعض است . (منتهی الارب ). قوله ...
طباق . [ طُب ْ با ] (ع اِ) درختی است که در کوههای مکه روید. نوشیدن و ضماد آن نافع است مر زهرها را و جهت خارش و گر و تبهای کهنه و مغص و ی...
تبعق . [ ت َ ب َع ْ ع ُ ] (ع مص ) تبعق المزن ؛ سخت فروریختن ابر باران را. || تبعق در کلام ؛ ناگاه بسخن درآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (...