اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طبسی

نویسه گردانی: ṬBSY
طبسی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) شمس الدین طبسی دوبودند یکی اشعار خوب دارد و دیوانش مشهور و دیگری در حیات است انشا و نظم و نثر بی نظیر دارد و این ضعیف با او دوست است و به نظم و نثر این ضعیف را بکرات مشرف فرموده . (تاریخ گزیده ص 821). و صاحب تذکره ٔ مرآةالخیال آرد: قاضی شمس الدین طبسی از صنادید علما و فضلای خراسان است و سلطان سعید بایسنقر اناراﷲ برهانه مربی اوست ۞ و از معاصران سلطان القضاة صدرالشریعه ٔ بخاری بوده و با هم صحبتها داشته اند و مدتی در حوزه ٔ درس وی بود و در آخر حال ندیم مجلس خواجه نظام که به وقت سلطان جلال الدین ملکشاه سلجوقی وزیر خراسان بوده ، گردید و در مدح وی قصاید غراء گفته مورد صلات گرانمایه گشت . آورده اند چون شمس الدین طبسی آوازه ٔ فضل و کمال صدرالشریعه شنود بشوق ملازمت وی عزیمت بخارا کرد. روز اول که بمجلس وی درآمددید که صدرالشریعه قصیده ای را که در آن شب گفته بودبحضور اهل مجلس میخواند و هر یک بقوت طبع دخلی میکردند. شمس الدین سلام کرد و بگوشه ای نشست به استماع آن مشغول گردید. بعضی از ابیات قصیده ٔ مذکور این است :
برخیز که صبح است و شرابست و من و تو
آواز خروس سحری خاست ز هر سو
برخیز که برخاست پیاله به یکی پای
بنشین که نشسته ست صراحی به دو زانو
می نوش از آن پیش که معشوقه ٔ شب را
با صبح بگیرند و ببرند دو گیسو ۞ ...
در اثنای خواندن این ابیات صدرالشریعه در شمس نگریست و او را نیک متوجه دید، گفت : ای مرد غریب در شعر هیچ وقوف داری ؟ گفت : موزون را از ناموزون فرق توانم کرد، گفت : این شعر چطور است ؟ گفت : کلامی موزون است طلبه ٔ درس در او افتادند که چرا بهتر از این صفت نکردی ؟ گفت : اگر من بهتر از این بگویم شما چه میگوئید؟ گفتند: تو را در شعر مسلم داریم و الا بیازاریم . شمس مصالح نوشتن از آنها گرفت و بی تأمل آن قصیده را پنجاه بیت جواب نوشت . چون صدرالشریعه قوت طبع او را دید بر همه ٔ شاگردان مقدم نشاند و در تعظیم و احترام وی به اقصی الغایه پرداخت . این چند بیت از قصیده ٔ شمس الدین است :
از روی تو چون بردصبا طره به یکسو
فریاد برآورد شب غالیه گیسو
از شرم خط غالیه بوی تو فتاده ست
در وادی غم با جگر سوخته آهو
آن زلف شب آسا و رخ روزنمایت
چون عنبر و کافوربهم ساخته هر دو
جانا دل مجنون مرا چند برآری
زنجیرکشان تا بسر طاق دو ابرو
از زلف سیاه تو مگر شد گرهی باز
کز مشک برآورده فلک کعبه ٔ هر سو
گفتی که چو زر کار تو روزی سره گردد
آری همه امید من این است ولی کو؟
بستم در اندیشه که چیزی بگشاید
زین خانه ٔ شش گوشه و زین پرده ٔ نه تو ۞ ...
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
طبسی . [ طُ ] (ع اِ) تبسی . قهوه سینی . دوری ِ لعاب دار که روی آن فنجان قهوه گذارند. || نعلبکی . || بشقاب . ج ، طباسی .
طبسی . [ طَ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به طبس که شهری است بین نیشابور و اصفهان و کرمان . (سمعانی ورق 367 ب ).
طبسی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) احمدبن ابوجعفر طبسی از محدثان متقدم بوده و از محمدبن حبان سماع کرده است . (انساب سمعانی ورق 367 ب ).
طبسی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) احمدبن سهل بن بحر طبسی فقیه ، مکنی به ابوالحسین . او راست : تصانیفی در لغت . وی از یحیی بن صاعد و ابن حزیمه روایت ...
طبسی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن ابراهیم طبسی تاجر، مکنی به ابونصر نزیل نیشابور. حاکم ابوعبداﷲ حافظ گوید: وی از ابوقریش محمدبن جمعةبن...
طبسی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن سهل طبسی فقیه بارع شافعی ، مکنی به ابوالحسن . از متقدمان و از اصحاب مروزی بوده است . او در نیشابور ...
طبسی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) حسن بن حسین بن حسن بن فضل طبسی ، مکنی به ابوعلی . از محدثان متقدم بوده است و از ابوالحسن علی بن منصوربن عمربن ت...
طبسی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) حسن بن محمدبن فیروزان طبسی ، مکنی به ابوعلی مردی فقیه و از محدثان متقدم بوده است . وی از ابوالعباس اصم روایت د...
طبسی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) سهل بن ابراهیم طبسی ، مکنی به ابوالحسین . وی از محدثان متقدم بوده و حسن بن محمد سکونی از او روایت دارد. (از انساب ...
طبسی . [ طَب َ ] (اِخ ) عبداﷲبن محمدبن ابراهیم طبسی ، مکنی به ابومنصور. وی از قاضی ابوبکر جیری روایت دارد و از محدثان متقدم بوده است . (از ...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.