اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طبی

نویسه گردانی: ṬBY
طبی . [ طُ / طِ ] (ع اِ)سر پستان مادیان و سِباع و خر و اسب و ناقه و جز آن . ج ، اَطباء. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و فی المثل : جاوَزَالحزام ُ الطبیین ؛ ای اشتد الامر و تفاقم . (منتهی الارب ). پستان چارپا. (غیاث اللغات ). پستان سباع . (دهار). پستان گوسفند و اشتر و سباع . (مهذب الاسماء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
طبی . [ طَب ْی ْ ] (ع مص ) بازگردانیدن : یقال طبیته عنه ؛ بازگردانیدم او را از وی . خواندن و کشیدن کسی را: طبیته الیه ؛ خواندم وی را بسوی و...
طبی . [ طَ بی ی ] (ع ص ) خِلف ُ طَبی ٌ؛ سر پستان مجیب که همواره شیر آید. (منتهی الارب ).
طبی . [ طِب ْ بی ] (ص نسبی ) منسوب به «طِب » ۞ . لغت طِبی ، کتاب فرهنگ کلمات مربوط به طب .
عشبه چینی، بیخ یا ریشه سالپاری
اعتدال فرضی و طبی . [ اِ ت ِ ل ِ ف َ ی ُ طِب ْ بی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اعتدال مزاج شود.
. نام پارسی چوبِ چینی čūbi čīnī ("ریشه چینی")، کوباچینی cobacīnī یا کوپاچینی copacīnī [کبابه چینی!] در سنسکریت نو کوب/چوب-چینی ;kub-čīnī) در...
نام میوه ای است در هندوستان شبیه به بهی عراق . (برهان ) (آنندراج ). به باشد و آن را بل نیزگویند و از آن مربا بپزند و آن را مربای بیل گویند.(فرهنگ جهان...
تبی . [ ت َ / ت ِ بی ی ] (ع اِ) نوعی از خرما. (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تبی . [ ت ِ ] (اِ) جامه ٔ درشت و انبوه بافته چون عرقچین و غیره که آن را سوزنی هم گویند. (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 296ب ). جامه ٔ درش...
تبی . [ ت ِ ] (ص نسبی ) مردم تب . رجوع به تب (شهری به یونان ) و ایران باستان ج 2 ص 103 و 194 شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.