طخ
نویسه گردانی:
ṬḴ
طخ . [ طَخ خ ] (ع مص ) دور کردن . || آرامش با زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
تخ . [ ت َ ] (اِ) ثفل کنجد روغن کشیده . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به تَخ ّ شود.
تخ . [ ت َ / ت ِ ] (صوت ) کلمه ایست که به شیرخوارگان گویند تا چیزی را که در دهان دارد بیفکند.
تخ . [ ت َخ خ ] (ع اِ) عصاره ٔ کنجد. رجوع به تَخ شود. || خمیر ترش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). ||...
تخ تخ . [ ت ِ ت ِ ] (صوت ) در زبان شیرخوارگان ، از دهان بیرون کن ! از دهان بیرون کن ! آوازیست که به شیرخوارگان بیرون کردن چیزی را از دهان...
تخ تخ . [ ت ِ ت ِ ] (ع صوت ) کلمه ای است که ماکیان را بدان زجر کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از قطر المح...
تخ کردن . [ ت ِ ک َ دَ] (مص مرکب ) در زبان کودکان ، بیرون کردن چیزی را که در دهان دارد: تخ کن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).