طراد
نویسه گردانی:
ṬRʼD
طراد. [ طَرْ را ] (اِخ ) ابن دُبیس الاسدی . از فرمانروایانی بود که فرمانروائی جزیره ٔ دبیسیه ٔ (نزدیک خوزستان ) را از پدران خویش بطریق ارث داشته ، منصوربن حسین الاسدی را با وی محاربه ای پیش آمد و از این رو در امرفرمانروائی او سستی رخ داد و از جزیره ٔ مزبوره بیرون شد، و مدتی نگذشت که پس از آن محاربه بسال 418 هَ . ق . جهان را بدرود کرد. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 446).
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
طراد. [ طِ ] (ع اِ) نیزه ای کوتاه که بدان شکار کنند. (منتهی الارب ). نیزه ای خُرد. یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ): بر اثر ایشان صدوس...
طراد. [ طِ ] (ع مص ) حمله آوردن بر یکدیگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مطاردة : و از آنجا بر نیت ترتیب جهاد، با مردان جلاد، ابنای طعان و طراد...
طراد. [ طَرْ را ] (ع ص ، اِ) کشتی خرد شتابرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخت راننده . || قایق (بیضی شکل بخلاف قُفَّه که مدور است ). || جای...
طراد. [ طَرْ را ] (اِخ ) نام جماعتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
طراد. [ طُرْ را ] (اِخ ) ابن علی بن عبدالعزیز، ابوفراس السلمی الدمشقی ، المعروف بالبدیع. وی نحوی و نویسنده ای ادیب و در نظم و نثر سرآمد بود....
طراد. [ طَرْ را ] (اِخ ) اسعدبن ابراهیم . وی بسال 1835 م . در بیروت قدم به عرصه ٔ وجودنهاد و در مدرسه ٔ امریکائیان به آموختن علوم پرداخت و ب...
طراد. [ طَرْ را ] (اِخ ) نجیب بن ابراهیم بن متری طراد. خانواده ٔ طراد بتوانگری در مال و رجال از عهدی قدیم در بیروت شهرتی بسزا داشتند نجیب ا...
طراد. [ طَرْ را ] (اِخ ) ابن محمدبن علی الهاشمی الزینبی البغدادی العباسی الهاشمی . وفات وی بسال 491 هَ . ق . بوده . او راست : کتابی به نام...
طراد. [ طَرْ را ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام جایگاهی است که ذکر آن در شعر اسودبن یعفر آمده است . (معجم البلدان ج 6 ...
جرجس طراد. [ ج ِ ج ِ طَرْ را ] (اِخ ) ابن نقولا «نیکلا» طراد. از علمای جغرافی و اقتصاد است . او راست : الجغرافیة التجاریة. (از معجم المؤلفین ).