اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طراز

نویسه گردانی: ṬRʼZ
طراز. [ طِ ] (نف مرخم ) طرازنده . نظم و ترتیب و آرایش دهنده :
هیچ شه را چنین وزیر نبود
مملکتدار و کار ملک طراز.

فرخی .


بیشتر درترکیب های به کار رود: عنوان طراز، خنده ٔ طراز، و غیره .
- دین طراز ؛ طرازنده ٔ دین :
قطعه ای کز ثنا فرستادم
بجهانجوی دین طراز فرست .

خاقانی .


- مدح طراز ؛ مدیح طراز :
تو به صدر اندر بنشسته به آئین ملوک
همچنین مدح نیوشنده و من مدح طراز.

فرخی .


- مدیح طراز ؛ طرازنده ٔ مدیح :
فلک ز شرم پر تیر برنهد هرگه
که نوک خامه ٔ بنده شود مدیح طراز.

کمال اسماعیل .


- ملک طراز ؛ طرازنده ٔ پادشاهی .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
تار تراز. [ رِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تار طراز. طراز معرب تراز باشد. تار منسوب به تراز. تار بسیار باریک که جامه ٔ پادشاهان را با آن می...
تراز کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هموار و مستوی کردن چیزی . || قرار دادن تراز در آخر حساب . بالانسه ۞ . (فرهنگستان ). معادل کردن دو ستون...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.