اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طرم

نویسه گردانی: ṬRM
طرم . [ طِ / طَ ] (اِخ ) ابن بری گفته است موضعی است . ابن مأنوس گوید :
طرقت فُطَیْمَةُارحل السفر
بالطرم بات خیالها یسری .
صاحب اللسان گوید: به خط شیخ رضی الدین شاطبی حاشیه ای دیدم که نوشته بود: طرم بفتح شهر وهشوذان است که عضدالدوله ٔ فناخسرو آن را منهزم کرد. و این گفتار ابوعبید بکری است که در معجم ما استعجم آورده است . (از تاج العروس ). و یاقوت آرد: طرم بکسر گمان میکنم فارسی است ، در سخن عرب نظیر آن را بر مسکه و برخی از آنان هم بر انگبین اطلاق کنند... شاعر در معنی مسکه گوید: و منهن مثل الشهد قد شیب بالطرم . و آن قلعه ای است در فارس در حدود کرمان . شهرکی است که به زبان محلی آن را تارم گویند و گمان میکنم این کلمه معرب شده است زیرا در لهجه ٔ آنان حرف ط نیست . اعزبن مأنوس یشکری گوید:
طرقت فطیمة ان ّ کل السّفَْ
َرِ بات َ خیالها یسری .

(معجم البلدان ).


و عجب این است که بر حسب نقل یاقوت در شعر کلمه ٔ طرم نیست ! و رجوع به تارم و طارم شود. و یاقوت ذیل طرم بفتح آرد:ناحیه ٔ بزرگی است در جبال مشرف بر قزوین در طرف بلاددیلم و من آن ناحیه را دیدم و در آن مزارع و قرای کوهستانی فراوان یافتم و حتی یک فرسنگ در آن صحرا مشاهده نمیشود جز اینکه پر آب و گیاه و دارای دهکده های بسیار است و چه بسا که مردم آن ناحیه را به لهجه ٔ محلی «ترم » میخوانند و شاید پنبه ٔ نرم موصوف به این لفظ منسوب به یکی از این دو موضع ۞ باشد و این همان ناحیه ای است که وهشوذان فرمانده سپاهیان رکن الدولةبن بویه آن را منهزم ساخت ۞ و بهمین سبب متنبی در ضمن مدح عضدالدوله گوید :
ماکانت الطرم فی عجاجتها
الا بعیراً اضله ناشد
تسأل اهل القلاع عن ملک
قدمسخته نعامةٌ شارد.

(از معجم البلدان ).


و رجوع به تجارب الامم ج 2 ص 99 و 118 شود. و نیز رجوع به طارم شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
طرم . [ طُ رُ ] (اِ صوت ) بانگ دهل و نقاره باشد. (برهان ) (آنندراج ).
طرم . [ طَ رَ ] (ع مص ) کبود گردیدن دندانها. یقال : طَرِمَت ْاسنانه طَرَماً. || روان و جاری گردیدن انگبین از خانه ٔ مگس و پر شدن آن از آن ...
طرم . [ طِ / طَ ] (ع اِ) انگبین با موم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). انگبین . (مهذب الاسماء). عسل . (دهار). شهد غلیظ. (غیاث اللغات ). || مسکه و...
طرم . [ طُ ] (ع اِ) کوره ٔ آتش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کانون آتش . (منتخب اللغات ). || درختی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
طرم . [ طُ رُ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی بازی ورق است .
طرم باز. [ طُ رُ] (نف مرکب ) آنکه طُرُم بازد. رجوع به طُرُم شود.
چقا طرم . [ چ َ طُ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیلاخور بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 51 هزارگزی شمال خاور الیگودرز، کنار راه مالرو لیلا...
طاق و طرم . [ ق ُ طُ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) رجوع به طاق و طرنب شود : از پی طاق و طرم خواری کشیدبر امید عزّ در این خواری خوشید.مولوی .
سالار صاحب سمران طرم .[ رِ ح ِ ب ِ س ِ ط؟ ] (اِخ ) یا سلار، که در زمان مردآویز زیار دیلمی صاحب آذربایجان شد و بعد از آن پسر وی صاحب آذربایجان...
ترم . [ ت َ رَ ] (ع مص ) درد کردن گذرگاه سرگین است . (شرح قاموس ). || (ع اِ) وجعالخوران ۞ . (تاج العروس ). وجعالخوران الدبر و این بیماریی...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.