اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طرمة

نویسه گردانی: ṬRM
طرمة. [ طُ م َ ] (ع اِ) کوره ٔ آتش . (منتهی الارب ). کانون . (تاج العروس ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
طرمة. [ طَ م َ ] (ع اِ) جگر. (منتهی الارب ).
طرمة. [طَ / طِ / طُ م َ ] (ع اِ) گوی لب بالائین . (منتهی الارب ). و گوی لب پائین را تُرْفة نامند و طرمتان تثنیه ٔ آن است ولی لفظ طرمة را بج...
طرمح . [ طَم َ ] (ع ص ) مرد فراخ گام . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
ترمه . [ ت َ / ت ُ م ِ ] (اِ) نمد زین را گویند که تکلتو باشد. (برهان ). دو پاره نمد باشد که در زیر زین بدوزند و آنرا ادرم و ادرمه نیز گویند. (ف...
ترمه . [ ت ِ م َ / م ِ ] (اِ) تیرمه و پارچه ٔ نفیسی که از کرک بافند. (ناظم الاطباء). قسمی پارچه ٔ سطبر ابریشمین . شال کشمیری . (یادداشت بخط مر...
ترمه . [ ت ُ م َ ] (ع اِ) رجوع به تِرم و دزی ج 1 ص 148 شود.
ترمه . [ ت ُ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان و بخش سیمکان در شهرستان جهرم است که بر 7 هزارگزی شمال باختری کلاکلی و یکهزار و پانصدگزی باخت...
ترمه . [ ت ِ م َ ] (اِخ ) قصبه ای است در ولایت طربزون از کشور ترکیه واقع در ساحل رودترمه . سکنه ٔآن 4000 تن است . رجوع به قاموس اعلام ترکی ...
ترمه چای . [ ت ِ م َ ] (اِخ ) نام رودی است در سنجاغ جانیک از ولایت طربزون (ترکیه ) مجرای تقریبی آن 80 هزار گز است و به دریای سیاه میریزد...
ترمه زر. [ ت َ م َ زَ ] (اِخ ) از دیه های نور مازندران است . رجوع به مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 11 و ترجمه وحید ص 150 شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.