اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طعمه دادن

نویسه گردانی: ṬʽMH DʼDN
طعمه دادن . [ طُ م َ /م ِ دَ ] (مص مرکب ) غذا دادن . قوت دادن :
از آتش طعمه خواهم داد دل را
چو دل خرسند شد گو خاک خور تن .

خاقانی .


ناگزیر است مرا طعمه ٔ موران دادن
گر نه موران به سر کان شدنم نگذارند.

خاقانی .


آسمان هر دم کشد و آنگه دهد
کشتگان را طعمه ٔ اجرام خویش .

خاقانی .


هجر توام که خون جگر طعمه می دهد
گر تو به خوان وصلش مهمان نمیکنی .

خاقانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.