طنبل
نویسه گردانی:
ṬNBL
طنبل . [ طَم ْ ب َ ] (ع ص ) کند. احمق . وخم . ثقیل . بلید. (تاج ). || (اِ) نام نوعی از ماهی است . (فهرست مخزن الادویه ). || طبلک و دهل . (فرهنگ نفیسی ).
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
تنبل جالیز. مَتَرسَکِ جالیز (رجوع شود به مترس و جالیز)؛ شکلی شبیه به انسان که از چوب و پارچه، و گاهی با لباس های کهنهٌ انسان، می سازند و برای رماندن ح...
تنبل ساختن . [ تَم ْ ب ُ ت َ ] (مص مرکب ) حیله ساختن . مکر کردن . جادو کردن : گربزان شهر بر من تاختندمن ندانستم چه تنبل ساختند.رودکی .