اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طوس

نویسه گردانی: ṬWS
طوس . (ع اِمص ) دوام و همیشگی چیزی . (منتهی الارب ). || (اِ) دوائی که جهت حفظ صحت خورند. (منتهی الارب ). داروئی که برای حفظ آشامیده شود. (منتخب اللغات ). || (مص ) بپوشانیدن ۞ . (تاج المصادر).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
طوس . [ طَ ] (ع اِ) ماه . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || (اِمص ) خوبی و تازگی چهره بعدِ بیماری . (منتهی الارب ). خوبی رو وتازگی آن بعد ...
طوس . (اِخ ) از دیههای بخارا. (معجم البلدان ).
طوس . (اِخ ) ناحیتی است (به خراسان ) و اندر وی شهرکهاست چون طوران و نوقان و بروغون و رایکان و بنواذه و اندر میان کوههاست و اندر کوههای و...
طوس . (اِخ ) پسر نوذر. وی در دربار چند شاهنشاه ایران ، کیقباد و کاوس و کیخسرو، مقام اسپهبدی داشته است . رجوع به توس در همین لغت نامه و آنندر...
طوس . (اِخ ) نام یکی از شاهان مصر که پس از شورش آنجا در زمان داریوش دوم بسلطنت رسیده اند. ابوریحان در آثارالباقیه (چ لیپزیک 1923 ص 91)نا...
گاو طوس . [ وِ ] (اِخ ) لقبی است (تنابذی ) که حسودان به خواجه نظام الملک میدادند. رجوع به گاو و رجوع به امثال و حکم دهخدا شود.
پور طوس . [ رِ ] (اِخ ) پسر طوس : بفرمود تا در میان پور طوس بگردد به هر جای با بوق و کوس .فردوسی .
آذری طوس .[ ذَ ] (اِ) نام مسهلی است مرکب از بیست وپنج جزء.
جامع طوس . [ م ِ ع ِ ] (اِخ ) مسجدی است در طوس . این جامع را حسن بن علی بن اسحاق ملقب به نظام الملک وزیر آلب ارسلان و ملکشاه سلجوقی بنا کر...
چاه طوس . (اِخ ) دهی است از دهستان خنج بخش مرکزی شهرستان لار که در 96 هزارگزی باختر لار درجنوب کوه گوکردی واقع شده . دامنه ، گرمسیر و مالا...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.