اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طیار

نویسه گردانی: ṬYAR
طیار.[ طَی ْ یا ] (ع ص ) فرس ٌ طیارٌ؛ اسب تیزخاطر. اسب چست و چالاک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) پرنده . (مهذب الاسماء). و النوع الطیارات منها [ من الذریح ] یسمی «ازغلال ». (ابن البیطار) :
چو مرکبیست بزیر تو آن مبارک خنگ
که نگذرد به گه تاختن از او طیار.

فرخی .


آراسته ای از شرف و جود همیشه
چون شاخ زطیار و چو افلاک ز سیار.

سنائی .


|| زبانه ٔ ترازو. ترازوی راست (در نسخه ای از مهذب الاسماء خطی ). ترازوئی است (در دو نسخه ٔ خطی دیگر از همان کتاب ). قپان و به این معنی فارسی است . (منتخب اللغات ) : اگر اساس جهانداری بر قاعده ٔ انصاف نهید و به طیار راستی ستانید و دهید کار شما هر روز طراوت تزاید پذیرد. (بدایع الازمان تاریخ سلاجقه ٔ کرمان ).
عطای او از آن بگذشت کآن را
توان سختن بشاهین و به طیار.

فرخی .


طرار بریده سر چو طیار
آویخته بیزبان ببینم .

خاقانی .


دین و دولت هر دوچون در کفه ٔ عدلش نشست
کار عالم راست از عدلش چو طیار ایستد.

سیدحسن غزنوی .


|| نوعیست از کشتی . (مهذب الاسماء) :
چو رودهائی هر یک چنان کجا افتد
که گذشتن از او هر دو بازوی طیار.

فرخی .


اذ لیس فی الباب بواب لدولتکم
و لا حمار و لا فی الشط طیار.

؟ (از یتیمة الدهر ثعالبی ).


غوغا بدیوان رفتند ودوات از پیش وزیر برگرفتند و سر و پای برهنه وزیر بجست و خود را در طیار افکند. (مجمل التواریخ و القصص ). || (ص ) فراهم آورده . آماده . مهیا: تعابی ؛ میل کردن یکی بجانب قومی و دیگری بجانب قومی دیگر،و این وقتی باشد که هر دو قوم برای هر یکی از آن دوطعامی طیار کرده باشند. (منتهی الارب ). در غیاث اللغات و آنندراج آمده که : فارسیان لفظ طیار را مجازاً بمعنی مهیا و آماده و مستعد استعمال کنند و تحقیق آنست که این لفظ در اصل اصطلاح قوشچیان یعنی میرشکاران است که چون جانوران شکاری از گریز برآمده مستعد و آماده ٔ پرواز و شکاراندازی میشوند گویند این جانور طیارشد، چون به این معنی شهرت گرفته مجازاً هر شی ٔ مهیارا طیار گویند و به تاء فوقانی نوشتن فارسی بودن این لفظ محل تأمل است . از بهار عجم و چراغ هدایت و سراج . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مؤلف غیاث اللغات گوید: به معنی جلدرفتار و جهنده و مواج است ، چنانکه در منتخب و صراح . پس بمعنی درست و مهیا مجاز باشد از معنی لغوی و تفصیلش در باب تای فوقانی نوشته ام . (غیاث اللغات ). ملاطغرا خطاب بمحبوب :
چو طیار کردی خدنگ نگاه
به استادیت تیرگر شد گواه .
محمدسعید اشرف :
میپزد باز از هوای عشق او رنگ رخم
گرچه با زنجیرموج باده طیارش کنم .

(از آنندراج ).


|| (اِ) تیار. بزرگترین نوعی از انجیر. || (ص )مشهور و معروف در همه جا. و این اصطلاحی است مترادف سیار ولی در معنی اشد از سیر. عبدالواحد مراکشی در تاریخ خود که بهمت دزی در لیدن طبع و نشر گردیده گوید: و من شعره السیار بل الطیار قوله الخ . || (اِمص ) سیر در نهر یا در دریا بر ضد جریان آب . (دزی ج 2 ص 79).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
طیار. [ طَ ] (ع اِ) نظم و ترتیب . || زینت . || زیور (به جواهر آراسته ). (دزی ج 2 ص 79).
طیار. [ طَی ْ یا ] (اِخ ) لقب جعفربن ابیطالب بن عبدالمطلب عم ّ حضرت پیغمبر صلواة اﷲ و سلامه علیه ، و علت این لقب آن است که چون در غزوه ٔ ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
چرخ طیاره. چرخ دنده٠ چرخ دندانه دار٠ در حال حال حاضر کاربرد آن منسوخ شده است٠ چرخی دندانه دار که به دور خود چرخیده و سایر چرخ ها را نیز به حرکت در می ...
جعفر طیار. [ ج َ ف َ رِ طَی ْ یا ] (اِخ ) رجوع به جعفربن ابی طالب و طیار در همین لغت نامه شود.- نماز جعفر طیار . رجوع به صلاة جعفر در همین ل...
بوجعفر طیار. [ ج َف َ رِ طَی ْ یا ] (اِخ ) کنایه از مردی است که بال عاریتی از پر مرغان ساخت و بر بازو وصل نمود و بپرید. وقتی از جایی بلند، ...
جلال الدین طیار. [ ج َ لُدْ دطَی ْ یا ] (اِخ ) از زهاد و عباد مشهور است که بیشتراوقات بتلاوت قرآن اشتغال داشت . خوارق چندی بوی منسوب است . ...
تیار. (اِ) ۞ تاج سلطان فارس و ماد و تیار پاپ نیز به تقلید از آن ساخته شده است . و دراویش نیز امروز کلاهی به همین شکل دارند.(یادداشت بخ...
تیار. [ ت َی ْ یا ] (ع ص ، اِ) موج دریا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). موج آب . (مهذب الاسماء): کالبحر یقذف بالتیار تیاراً....
تیار. [ ت َی ْ یا / ت َ ] (ص ) درست . تمام . راست . کامل . مهیا. معد. صحیح . طیار. درست تیار. تمام و تیار. رجوع به طیار شود. (از یادداشتهای مرحوم...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.