اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طیرة

نویسه گردانی: ṬYR
طیرة. [ ی َ رَ ] (ع اِ) فال بد. طورة. (منتهی الارب )(آنندراج ). (بسکون یاء نیز آمده ). سید شریف در شرح مشکوة گفته که : گویند فال اعم است از آنکه خوب باشد یا بد، ولی طیرة فقط در فال بد استعمال شود. و اصل این لفظ در مورد سانح و بارح استعمال گردیده . رجوع به سانح و بارح شود. و اعراب زمان جاهلیت را بدین امر اعتقادی بوده و وقوع این امر را در جلب سود و دفع زیان مؤثر میدانسته اند، و پیغمبر صلی اﷲ علیه و آله وسلم آن را نهی فرموده - انتهی کلامه . قاضی گفته که : عیافه زجر است و آن تفأل بنام رنگ و آواز مرغان باشد چنانچه از دیدن عقاب بعقوبت و غراب بغربت و هدهد بهدایت تفأل زنند. و فرق بین عیافة و طیرة آنست که عیافة در فال نیک و بد و طیرة فقط در فال بد استعمال شود. و قد تستعمل بالتشاؤم بغیرها - انتهی . (کشاف اصطلاحات الفنون ). شگون بد. تأویل شنوده یا دیده ببدی . ضد فال . فالی بود عرب را با پریدن مرغ . زجر (رجوع به زجر شود). عیافة. و رجوع به ص 168 ج 2 شعوری شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
هم تیره . [ هََ رَ / رِ ] (ص مرکب ) هم قبیله . دو تن که از یک تیره باشند، یا دو میوه که گروه ساختمانی مشابه دارند. (یادداشتهای مؤلف ).
هواپیما ، ( در گویش قدیم خراسان )
طیره گرفتن . [طَ / طِ رَ / رِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) خشم گرفتن : و آنگه دو عرب بدان کنیسه حدث کردند و در محراب مالیدند و ابرهه طیره گرفت ...
تیره کار. [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) کار تیره . کار سخت و مشکل : به پیش آمد اکنون یکی تیره کارکه آن را نشاید که داریم خوار. فردوسی . || بدکار. ...
تیره فام . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) تاریک و سیاه رنگ . تیره رنگ . تیره فش : هوا تیره فام و زمین تیره گشت دو دیده در او اندرون خیره گشت . فردوسی ...
تیره زلف . [ رَ / رِ زُ] (ص مرکب ) سیاه زلف . سیاه موی . سیه گیسو : تیره زلفا باده ٔ روشن کجاست دیر وصلا رطل مردافکن ۞ کجاست . خاقانی .رجوع به ...
تیره گون . [ رَ / رِ ] (ص مرکب )سیاه فام و مظلم و مکدر. (ناظم الاطباء) : ز بانگ تبیره به سنگ اندرون بدرید دل در شب تیره گون . فردوسی .چو روشن...
تیره گوی . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) گوی تیره . کنایه از زمین : بدارنده کاین آتش تیزپوی دواند همی گرد این تیره گوی که تا زنده ام هیچ نازارمت ب...
تیره گهر. [ رَ / رِ گ ُ هََ ] (ص مرکب ) بدگهر. سیاه گهر. بدسرشت و تیره نهاد : گور و ملک الموت بهم بینداز توگر گرز زنی بر عدوی تیره گهر بر. سنائی...
تیره مغز. [ رَ / رِ م َ ] (ص مرکب )تیره باطن . سیاه درون . تیره و سیاه نهاد : بدین هندسه ز آهن تیره مغزبرافروخت شاه آن ۞ نمودار نغز. نظامی ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۹ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.