ظالم
نویسه گردانی:
ẒALM
ظالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن مکتوم کلابی انباری ، مکنی به ابوزکریا. ابوالقاسم بن الثلاج حدیث کرد از احمدبن محمدبن مسروق الطوسی و او از ظالم بن مکتوم که وی مردی حداد بوده و در انبار سماع حدیث کرده است . رجوع به تاریخ بغداد چ مصر ج 9 ص 369 شود.
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
ظالم . [ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ظلم . کسی که چیزی را در غیر موضع خود نهد. بیداد. بیدادگر. ستمگر. ستمکار. جافی . جابر. متعدی . مردم آزار. جفاک...
ظالم . [ ل ِ ] (اِخ ) جدّ ابن میاده ابوشرحبیل رماح بن ابرد از شعراء مخضرمی است . رجوع به الموشح مرزبانی ص 108 شود.
ظالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن دُنیر. نام پدر ماریه مادر عبداﷲ و مجاشع و سدوس پسران دارم بن مالک بن حنظله است .
ظالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن سراق یا مراق یا سارق بن ابی صفرة، یا مراق بن صبح کندی بالولاء، مکنی به ابی صفرة. یکی از تابعین که مهالبه به وی...
ظالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن محمد رحمه اﷲ. یکی از بزرگان مشایخ . نام او عبداﷲ لیکن [ نام ] خود را ظالم کرده بود، گفتی هرگز از من بندگی حق نی...
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ستمگر، بیدادگر (دری) پزداگ pazdāg (پارتی و پهلوی)***فانکو آدینات 09163657861
ظالم گداز. [ ل ِ گ ُ ] (نف مرکب ) هلاک کننده ٔ ظالم و ستمکار.