ظأم
نویسه گردانی:
ẒAM
ظأم . [ ظَءْم ْ ] (ع مص ) با زنی آرمیدن . || باجناغ شدن .دو خواهر را دو مرد خواستن و در نکاح آوردن . || (اِ) شوی خواهر مرد. یِزنه . || باجناق . هم زلف . هم سلف . هم داماد. || سخن هرچه باشد. || غوغا. بانگ . رجوع به ظأب شود.
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
به باور، به گمان، به تصور
زام یشت . [ ی َ ] (اِخ ) زامیادیشت (یشت 19) است که بخطا زام یشت نامیده شده است . (مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی تألیف دکتر معین ص 148...
ذام والسام . [ م ُ وَس ْ سا ] (ع اِمرکب ) (الَ ...) از اتباع است . موت . مرگ ، و در حدیث عایشة است که به یهود گفت : علیکم الذام و السام . والد...
به باور خویش، به گمان خویش، به تصور خویش